۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

شیوهٔ تبلیغی برخی چپ‌ها

شیوهٔ تبلیغی برخی چپ‌ها
باید به این جنگ‌های حیدری نعمتی پایان داد
الف.ج
1389/9/15
شیوه‌های مخرب تبلیغاتی بسیاری از چپ‌هایی که امروز به بلندگوهای موثرتری همچون رادیو و تلویزیون دست‌رسی پیدا کرده اند، فضای سیاسی کشور ما را آلوده است و این به نفع هیچ چپی نیست و دودش به چشم همه خواهد رفت.
* **
چندی پیش به علت ناراحتی قلبی به بیمارستان و از آنجا برای آنژیوگرافی با آمبولانس به بیمارستانی دیگر می رفتم. در مسیر راه پرستاری در کنارم حضور داشت که در تمام طول راه حرف می زد و در کمال مهربانی و خوش قلبی مرا به دین مسیحیت و کلیسایشان که در نزدیکی محل زندگی ماست دعوت می کرد. او کاری نداشت که من دیندارم یا بی دین، ایرانی ام و نه کانادایی و همه‌ٔ حرف های مرا در این زمینه با لبخند نادیده می گرفت و می گفت که در کلیسای‌شان همه هستند و مدعی بود چنان محیط صمیمی و پر محبتی وجود دارد که حتما با هر باوری از آن خوشم خواهد آمد. برای عوض کردن مسیر بحث، گفتم که در نزدیکی ما کلیسای دیگری هم وجود دارد که به فرقه ای دیگر متعلق است. گفت: آن کلیسا هم بسیار جای مقدس و روحانی ایست و او سابقا به آنجا می رفته و خاطرات زیبایی از آن دارد، اما امروز به این کلیسا پیوسته و در آن فعالیت می کند. شیوهٔ برخورد آن مرد در حال و احوالی که بودم، مرا به فکر واداشت. از خود پرسیدم براستی آیا ما هم در شیوه‌های تبلیغی خود، این سیالیت لازم و جذاب را به کار می گیریم؟
سال ها قبل در یک میهمانی توسط دوستانی از یک اقلیتی دینی شرکت داشتم. آن هاهم در تبلیغ مذهب‌شان بسیار فعال بودند، ولی دیگر فرقه های مشابه خود یا مسلمانان را مورد نقد تندی قرار نمی دادند و بیشتر تلاش داشتند از آنچه معنویتی واقعی می شناختند برای ما که می دانستند از هم مسلک آنان نیستیم، بگویند. به عبارت دیگر، نوعی تبلیغ رقابتی بدون آنکه دیگران را نفی کنند در روش‌هاشان به چشم می خورد که جالب توجه بود.
یادش به خیر، پدرم که فردی سخت مومن به باورهایش بود، همیشه از خاطرات سفری می گفت که به هند رفته بود. او که در آن سفر با یکی از جوکیان مشهور هند ملاقات کرده و در آن دیدار، نظر او را درباره سایر ادیان و به خصوص اسلام پرسیده بود، جمله ای را به یاد داشت که همیشه و همه جا از آن پیر جوکی نقل قول می کرد: گاوها هرکدام رنگی و شکلی متفاوت دارند، یکی سیاه است و یکی قهوه ای، یکی کوچک و یکی بزرگ، اما شیر آنان را که بدوشی، همه سفید و گواراست.
البته شیوه‌های تبلیغی مذاهب حکومتی، بویژه اسلام ولایت فقیهی که ما آن را با گوشت و پوست خود لمس می کنیم، ماجرایی اساسا متفاوت است و از ابزارهایی استفاده می کند که او را بی نیاز از جلب داوطلبانهٔ افراد به سوی خود می کند، و به همین دلیل در اینجا مورد بحث من نیست. بلکه بحث بر سر جلب افراد به شیوهٔ تازه ای از تفکر و یا عمل اجتماعی ست.
سئوال آن است که ما چپ‌ها چه می کنیم؟ آیا ما هم باورهای‌مان را در برخورد به کسانی که به سراغ‌مان می آیند، مثبت و سازنده و با اشتیاق و احترام، در میان می گذاریم؟ متاسفانه به جز برخی استثناء‌ها چنین نیست. کافی ست به دیدن برخی از کسانی که امروز مدعی نمایندگی چپ‌ها هستند، برویم، یا نشریات تبلیغی متنوع و پر شمار آن ها را ورق بزنیم تا به یک بیماری حیرت انگیز در این میان پی ببریم. در میان این همه نشریات رنگارنگ که برخی حتی ارگان سازمانی هم به حساب می آیند، کم‌تر نشریه ای را می توان یافت که در حتی یک شمارهٔ آن، سایر چپ ها و بویژه توده ای ها به طرق مختلف زیر ضرب گرفته نشده باشند.
بسیاری از آن ها پشت پرچم های بسیار سرخ رنگ و داس و چکش، بحث های تاریخی‌شان را با چیزی به نام خیانت های حزب توده آغاز می کنند و علت های کلیشه ای تکرار شده و فرسوده‌ای برای آن قائل اند. آن‌ها با اینهمه پیشرفت علم تاریخ و انتشار ده ها هزار صفحه اسناد جدید، و وجود اینترنت پر سرعت، حتی لازم نمی بینند چیزی به آن کلیشه‌های مستعمل اضافه، یا نقد پاسخ های روشن و مستدلی که بدان اتهامات داده شده را به بحث‌شان اضافه کنند.
شیوهٔ تبلیغ سوسیالیسم هم در بین آنان جالب است. سوسیالیسم از نظر این چپ‌ها در اغلب موارد چیزی اساسا فروپاشیده است. چیزی که تقریبا (باز به جز برخی استثناء‌ها) هیچوقت در هیچ کجا نبوده، یعنی قرار بوده باشد، ولی نبوده است. و این سوسیالیسمی ست که می رفت شکل بگیرد، اما مورد سوء استفاده و بهره‌برداری کسانی قرارگرفته و منحرف شده و عملا وجود نداشته است. به چه دلیل؟ باز هم خیانت، و اینبار خیانت های دیگری در دیگر نقاط جهان. آن‌‌ها جز خیانت، انگار هیچ دستاورد دیگری از اینهمه مبارزه بشریت به یاد ندارند و نمی بینند.
مبارزات امروزین مردم کشورمان نیز در نگاه آنان وضعیت بهتری ندارد. بدین معنی که مبارزان جنبش سبز ایران یا بازی‌خوردگان جنگ زرگری گردانندگان رژیم اند و یا فریب خوردگان اصلاح‌طلبان خائن به انقلاب. اگر مجموعه داعیه ها و بحث های بخش بزرگی از آنان را در یک جمله خلاصه کنیم چنین می شود: آنانی که امروز مشغول مبارزه اند، آنانی نیستند که باید مبارزه می کردند. به عبارت دیگر مبارزان راه سوسیالیسم «هنوز از سجاده ها سر بر نگرفته اند...» (احمد شاملو) و قرار است از راه برسند و نشان دهند مبارزه به چه معناست؟ آن‌ها عدم حضور به موقع و موثر خودشان را عدم حضور مردم شناخته و با چنین روشی رسما به جوانان ما توهین و آنان را از چپ بیزار می کنند و به این برخورد به اصطلاح سوسیالیستی خالص خود که گویا هرگونه اپورتونیسمی از آن زدوده شده، می بالند.
آن‌ها به جوانان، زنان و مردمی که شجاعانه به مبارزات اجتماعی وارد شده، و یکی از جنایتکارترین رژیم های منطقه را برای ماه های طولانی به ذلت انداخته و جستجوگر تجربهٔ تاریخی احزاب و سازمان های سیاسی کشورشان برای تشکل و اتحادند، از بالا و تحکم آمیز برخورد می کنند، آنان را سبزاللهی نامیده و باور آن ها به اتحاد عمل با اصلاح طلبان را به تمسخر می گیرند. در نگاه آنان تنها برخی از مردگان و شهدا قابل ستایش اند و آنان از اینکه رفتار انسان زنده ی دیگری را حتی برای مدتی معین مورد تایید نسبی قرار دهند، سخت واهمه دارند.
کاش می شد این افراد را به تجربهٔ دوران جوانی‌شان باز گرداند و مثل یک مخاطب به نزد برخی از رفقای امروزین‌شان‌ برد تا اگر صداقتی در کارشان باقی مانده است، دافعهٔ مرگبار چنین شیوهای برخوردی را با گوشت و پوست لمس کنند و به فکر فرو روند.
اما براستی چرا چنین است؟ چرا گذشتهٔ حماسی و پرشکوه ده‌ها سال مبارزه در راه بهروزی مردم کشورمان، آن هم با بکارگیری واقعبینانه ترین روش‌ها، نوری در این نگاه‌ها نمی اندازد. چرا آن‌ها از خود نمی پرسند، چگونه است که پدران ما توانسته اند در همین کشور دیکتاتورزده، بزرگ ترین اتحادیه های صنفی و کارگری، عظیم ترین سازمان‌های زنان مبارز، پایدارترین تشکل‌های مخفی مبارزه، و دریایی از کتب و نشریات و هنر و فرهنگ چپ، سکولار و مردمی و تاریخی از قهرمانانه ترین مقاومت ها در دادگاه‌ها و شکنجه‌گاه‌ها را سازمان بدهند و برای ارتجاع‌های حاکم بدیل های مترقی بیافرینند. مگر می شود که این همه تلاش و مبارزه، اشتباه‌ها، ضعف‌ها و نارسایی‌های خاص خود را به همراه نداشته باشد، شکست و پیروزی نداشته باشد و در کوران زندگی و مبارزه صیقل نخورد؟ چرا برخی از چپ‌ها برای اینکه پز انقلابی به خود بگیرند و به اصطلاح، هویت‌ و ایده‌آل های‌شان هیچ نقصی نداشته باشد، با تکیه به چنین خطاها و نارسایی‌هایی که به هیچ روی قابل قیاس با خدمات عظیم انجام شده برای مردم نیست، همه چیز را زیر سئوال می برند و با نفی آن‌ مبارزات حماسی بزرگ، چیزی را حتی برای خود هم باقی نمی گذارند. براستی این چهرهٔ در هم شکستهٔ بی باور و بی تاریخ برای چه کسی جذاب است؟ چه کسی را به مبارزه دعوت می کند؟ و چه جایگاهی به جنبش چپ در جنبش دمکراتیک مردم ما می دهد؟
آیا نمی توان تاریخ پر بار این مبارزات را ستود و اگر اینجا و آنجا تفاوت ‌هایی در شیوهٔ مبارزه وجود داشته یا دارد، آن را در کمال صداقت و ارزش‌گذاری و همچنین درک شرایط و نارسایی‌های ممکن و از همهٔ این‌ها مهم‌تر با استناد و بهره‌گیری از انتقاد از خودها و توضیحات خود احزاب و سازمان های درگیر در آن مبارزات تاریخی، بازگو نمود و ابراز امیدواری کرد که درس‌های لازم را گرفته باشند؟ چرا آنان باید درست عین به عین روش‌های دشمنان آشکار مردم را در کارهای‌مان کپی کنند و پی بگیریند و متوجه این نکته نباشند که سردمداران سرمایه داری انحصاری جهانی و داخلی بودجه های بزرگی را صرف تخریب نیروهای اصیل انقلابی می کنند و برای این کار در بین ما حضوری بسیار فعال دارند. آیا نباید از پیشداوری ها مخرب فاصله گرفت و با درک شرایط دیگر مبارزان، از لحاظ آرمان‌ها، توان سیاسی و شیوهٔ مبارزه، بر کارشان ارزش گذاشت و متوجه بود تضعیف آن‌ها، جبههٔ مردمی مبارزه را تضعیف می کند. آیا احترام به همهٔ مبارزان راه آزادی و تقدیر از آنان در کنار تبلیغ روشی که آن را درست تر یافته‌ایم، تاثیر مثبت‌تری برای جوانانی نمی گذارد که برای شناخت هرچه بیشتر چپ، به سراغ ما و نشریات‌مان می آیند؟ و آیا برخورد مسئولانه برای همبستگی میان همهٔ آنانی که دلشان برای حقوق تک تک مردم می تپد همهٔ ما را برای طیف های مختلف مردمان جذاب تر و قابل اتکاتر نمی کند؟
و سر آخر اینکه، آیا ما در شیوه‌های تبلیغی‌مان از برخی مبلغ‌های مذهبی اقلیت های دینی تحت سرکوب رژیم هم عقب‌تریم؟ آخر کی باید به این جنگ‌های حیدری نعمتی پایان داد؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر