۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

کلیشه ها را بدور بریزیم به خیابان برویم




کلیشه ها را بدور بریزیم به خیابان برویم

تحلیلی پیرامون جنبش اعتراضی برخاسته از انتخابات

احمد سپیداری

انتخابات نهم ریاست جمهوری اسلامی که در کمال بهت و حیرت همگان و در شرایطی به کلی متفاوت با دوره های قبل آغاز شد، باتلاطمات چند به تدریج شدت گرفت و در حالی که می رفت با پیروزی میرحسین موسوی مسیر تازه ای را در فضای بسته ی سیاسی کشور بیاغازد، در کمال ناباوری با یک کودتای سیاه به پایان رسید و در نهایت با انتصاب مجدد و غیر مشروع محمود احمدی نژاد در مسند قبلی اش از یک سو و تولد یک جنبش اعتراضی آزادیخواهانه از سوی دیگر خاتمه یافت.
مجموعه تحولات سیاسی اجتماعی در چند ماهه گذشته آنقدر عمیق، پر بار و بر مسیر آینده کشور تاثیر گذار بوده است که طرح آموزه های آن می تواند درسنامه ای عظیم برای فعالان سیاسی ما باشد، البته بدان شرط که "تحلیل مشخص از اوضاع مشخص" را بعنوان محور "کلیدی" تحلیل عینیت گرای چپ بکار بگیریم. این کار ممکن نیست مگر آنکه درکی علمی، عینی و به روز جایگزین "آیه واره" های و خورده گزاره های "شمایل"[1] شده (تقدس یافته) یا نامربوط شود، یا به بیانی که من برای تیتر این مقاله برگزیده ام : کلیشه ها را بدور بریزیم و به خیابان برویم[2].
به همین منظور قصد دارم برخی از گزاره های کلیشه ای که غبار عادت باعث شده از درک واقعی و تاریخی اصول اولیه شکل دهنده ی آن ها باز بمانیم را بدور بریزم و با تکیه به واقعیت ها، آموزه های اصیل این دورانی شان را شکوفا سازم.
این کلیشه ها چیست؟

ضد امپریالیستی بودن دولت احمدی نژاد
در تحلیل ها و موضعگیری های برخی نیروهای چپ در سطح جهان چنین عنوان می شود که دولت احمدی نژاد به علت مخالفت با آمریکا و غرب یک دولت ضد امپریالیستی ست و حمایت از آن یک فریضه ی انکار ناپذیر و هر گونه تلاش برای تغییر آن اقدامی در جهت منافع آمریکا است.
کلیشه ی دولت های جهان سومی ضد امپریالیست غیر مارکسیست اساسا ریشه در الگوی "راه رشد غیر سرمایه داری" در دوران دوقطبی جهان دارد که عمدتا توسط دانشمندان اتحاد شوروی تدوین و ارائه شده بود. این نظریه بر آن بود که امکان دارد دولت های تشکیل شده از "دمکرات های انقلابی" از اقشار "بینابینی" جامعه در درگیری با امپریالیسم جهانی، سمت گیری سوسیالیستی را انتخاب کنند و با کنده شدن از اردوگاه امپریالیستی به اردوگاه سوسیالیستی بپیوندند.
تئوری پردازان فوق سه شرط بر این کار قائل شده بودند
1- نیروهای "دمکرات انقلابی" دست بالا را در حاکمیت داشته باشند.
2- سیاست های ضد امپریالیستی چپ برنامه عمل این نیروها قرار گیرد
3- اتحاد عمل با اردوگاه سوسیالیسم تامین گردد
این نظریه در برخی موارد و تا حدی موفق به نظر می رسید، چراکه "دولت های ضد امپریالیست" متعددی در کشورهای توسعه نیافته ی آسیا و آفریقا شکل گرفت و به اردوگاه سوسیالیستی واقعا موجود آن زمان پیوست. در آن زمان مثلا اتیوپی و آنگولا در آفریقا و سوریه و یمن جنوبی در خاورمیانه بعنوان نمونه معرفی می شدند. استراتژی حزب توده ایران نیز در یکی دو سال اول انقلاب تا حد زیادی متاثر از این نظریه بود و این امید وجود داشت که دمکراتیزمی انقلابی در حاکمیت جمهوری اسلامی شکل بگیرد و چنین الگویی قابل پیاده سازی شود که سیر امور چنین تصوراتی را با شکستی مرگباری مواجه ساخت. "ضد امپریالیستی" بودن دولت جمهوری اسلامی کلیشه ای به ارث رسیده از آن روزگار است که این روزها توسط متحدین چپ نمای دولت کودتا مورد استفاده قرار می گیرد. در دوران جهانی سازی که تنها کشور بزرگ سوسیالیستی موجود یعنی چین نیز خود راه رشد مبتنی بر نولیبرالیسم سرمایه دارارنه عمیق و گسترده ای را به هر دلیل بعنوان استراتژی توسعه ای خود برگزیده است، اینکه یک دولت سرمایه داری سرکوبگر حقوق و آزادی های مردم را ضد امپریالیست بخوانیم بازی با کلمات برای تخریب هویت چپ در کشور است.






جنبش مبارزاتی مردم "مخملی" و راست است و چپ ها و کمونیست ها منتقد آن هستند؟

چندی پیش در محفلی، یکی از دوستان جوانم از مخالفت همسرش با دوستان و آشنایان چپ اش گله می کرد و آن را نشانه ای از تفکرات ضد چپ رایج در میان برخی از جوانان میهنمان قلمداد می کرد. از او پرسیدم : آیا همسرش از خانواده ای مرفه است و از استثمار سرمایه داری بعنوان یک اصل دفاع می کند؟ گفت نه، او در یک خانواده زحمتکش بزرگ شده، انسان فداکاری ست و با مردم جامعه احساس همدردی زیادی دارد. گفتم پس چرا چنین حرفی را می زند. دوست من توضیح داد که همسرش را به دیدن شخصیت های سیاسی ای که مورد توجهش بوده برده و همسر او هر بار پس از برگشت به خانه، زبان به نقد رفتارهای آن اشخاص گشوده و به صراحت گفته که از آن شخصیت ها اصلا خوشش نمی آید. از او پرسیدم انتقادهایی که کرده مثلا چه بوده؟ او برخی را شرح داد که خودنمایی و تحقیر دیگران را از آن میان به یاد دارم. پرسیدم آیا این انتقاد ها به نظر خودت وارد بوده یا نه؟ گفت وارد است و خود او نیز همین برداشت را از رفتارها و حرکت های آن شخصیت ها داشته.
گفتم مرا ببخش! اما به نظر من همسرت از تو چپ تر است.

چپ بودن این نیست که ما به زبان و با اصطلاحات مارکسیستی سخن بگوئیم. چپ بودن یعنی اینکه ما در عمل نسبت به رفتارها و مواضع مخالف با منافع و ارزش های مردمی منتقد و معترض باشیم و در جهت تغییر آن ها دست به عمل بزنیم.
امروز جوانان معترض آزادیخواه ما از اصیل ترین نیروی بالقوه چپ در جامعه ما هستند و متاسفانه آن شخصیت های سیاسی کم دان، پرگو و خودبین که بی باور به هر سازمان و حزب چپی در فضای سیاسی کشور، دانکیشوت مآبانه نقش سخنگویی چپ ایران را برای برخی رسانه های غربی بازی می کنند و امروز به تخطئه و تمسخر این مبارزات می پردازند، از راست ترین نیروی های جامعه.


[1] Icon
[2] این نام گذاری را از فیلم "کتاب ها را بدور بریزیم و به خیابان برویم" ساخته کوبایاشی فیلم ساز شهیر ژاپنی به عاریت گرفته ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر