۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

حکم قطع دست

حکم قطع دست
راستی، عمر دردناک قرون وسطا چقدر است؟ کسی می داند؟
نوشته: احمد. ج
خبرگزاری ها امروز خبر قطع انگشتان دست یک سارق در زندان مشهد را مخابره کردند (خراسان نیوز). اولین بار که از قطع انگشتان دست چیزی شنیدم و تا چند روز وحشت زده شدم، تازه به مدرسه رفته بودم. عمه ام که زنی بسیار خشکه مقدس بود بر این اعتقاد داشت و با صدای بلند بیان می کرد که اگر دست چند دزد را مطابق احکام اسلام قطع کنند، دزدی از مال مسلمین متوقف می شود. او با دقت تمام با کنارهٔ یک دست جای قطع کردن را بر بالای چهار انگشت دست دیگرش نشان می داد که حرفش را درست متوجه شده باشیم. او تنها کسی نبود که این سخن را می گفت. بعد ها به کرات چنین ادعایی را شنیدم و احتمالا شنیده ایم. چنین باوری در دوران قبل از انقلاب تنها در اذهان مردم ما به حیاتش ادامه می داد (هم اکنون در بسیاری از کشورهای اسلامی با حکومت های غیر شرعی ادامه می دهد.) تا فرصتی بیابد و انقلاب اسلامی بستر به آزمون گرفتن تلخ اجرای این حکم دینی شود.
اولین باری که با دستان قطع شدهٔ سارقان «اموال مسلمین» روبرو شدم، در زندان اوین بود. روز اولی بود که بعد از طی مراحل بازجویی و آسایشگاه به بند عمومی معرفی می شدم و برای هواخوری به حیاط بند رفته بودم. زندانیان عادی مشغول به قول خودشان «والیبال تیغی» بودند و این در حالی بود که یکی دو نفر از بازیکنان چهار انگشت و یکی مچ دست نداشت. بعدا در صحبت با یکی از هم اطاقی ها متوجه شدم که آن ها افراد خلافکار نامداری هستند و بارها به زندان آمده و دوباره برگشته و به سرقت ادامه داده اند.
با انتقال به بندهای دیگر در ماه های بعد متوجه شدم که چه تعداد وسیعی از سارقان و دیگر محکومان با اجرای این حکم قضایی روبرو شده و دستشان از تماس با یک زندگی سالم و انسانی کوتاه شده است. یک سال بعد، با زندانی ای هم اطاق شدم که توسط یک قاضی دادگاه انقلاب به علت محکومیت به جاسوسی برای آمریکا به قطع دست راست و پای چپ محکوم شده بود. او هنرمند بود و به دست راستش برای ارتزاق به سختی نیاز داشت و به همین علت مرتبا نامه نگاری می کرد و خواهان تغییر حکم به دست چپ و پای راستش بود که موافقت نمی شد. وجود او در اطاق باعث شده بود همه ی ما نسبت به مسئله قطع دست و احکام آن حساس باشیم. یک روز در سال ۱۳۷۳ یا ۷۴ – اگر اشتباه نکنم - روزنامه جمهوری اسلامی خبر ساخت یک ماشین برای «قطع بهداشتی دست» را همراه با عکس مخترع نابغهٔ آن و تصویر دستگاه مخصوص چاپ کرد. خبر حاکی از آن بود که این دستگاه با کم ترین درد و بدون عفونت و به شکلی «بهداشتی» دست و پا را قطع می کند!!؟؟ گفته می شد که این دستگاه مورد آزمون قرار گرفته و توسط «کارشناسان» مورد تایید قرار گرفته است. دیدن چهرهٔ این هم اطاقی دردکشیدهٔ مان دیدنی بود. من هیچگاه آن تصویر را فراموش نکرده ام و در هیچ نگاه دیگری هیچگاه آنقدر نفرت و آنقدر ناباوری را همراه یکدیگر ندیده ام.
هنوز مدت کوتاهی نگذشته بود که روزنامه ها و تلویزیون با افتخار تمام خبر اولین پیوند انگشتان دست در ایران توسط یک جراح ایرانی را پخش کردند. برای اطاق ما این خبر زلزله بود. تصور می کردیم عمل پیوند دست، آن حکم شرعی را ملغی کند، چرا که آن را بی معنی کرده بود. هم اطاقی ما فردای آن روز نامه ای به دادگاه نوشت و تقاضا کرد اجازه داده شود بعد از قطع دست و پایش به بیمارستان برود و آن را پیوند بزنند.
پس از مدت ها و قبل از هرگونه پاسخی به ایشان، نحوه ی حل مشکل در رسانه ها انعکاس یافت. آیات عظام فتوا صادر کرده بودند که این حق بر عهده ی دادگاه است که چنین اجازه ای صادر نماید یا نه. اگر دادگاه اجازه می داد و برای فرد محکوم امکانات لازم فراهم بود و دست خانوادهٔ او به دهانشان می رسید، آمبولانسی بر سر محل اجرای حکم منتظر می ماند تا محکوم دستش از همه جا کوتاه را به اطاق عمل آماده نگاه داشته شده ببرد تا دست قطع شده اش را دوباره پیوند بزنند، و اگر نه ( قریب به اتفاق سارقان از فقر به این کار کشیده شده بودند و به همین دلیل، چنین امکانی نداشتند ) حسرتی بر این داغ افزوده شود.
من بسیار سعی داشتم آماری درباره ی تعداد انگشتان و دستان قطع شده در تاریخ سی و چند سال جمهوری اسلامی پیدا کنم و یا گزارشی را از نتیجه ی این آزمون تاریخی پیدا کنم و بدانم آیا حتی برای یک بار هم سارقی تأدیب شده است؟
این احکام بعدها و در دوره ی آبروداری نسبی دوم خردادی که قرار بود طی آن، نحوه ی صدور انقلاب به روز شود، ظاهرا متوقف شد. ریاست قوهٔ قضاییه «حاج آقا شاهرودی» که در ایمانش به این حکم و سایر احکام شریعت هیچ شک و تردیدی جایز نیست، در این رابطه ، دستورالعملی را به کلیهٔ دادسراها ابلاغ کرد. برمبنای آن دستورالعمل، اجرای این گونه مجازات ها به علت «وهن اسلام» و مسلمین ممنوع شده بود و پرونده های مربوطه باید به مرکز ارجاع می گردید.
دو سه سال قبل در انتظار اتوبوس کالج محل تحصیل، با یک دانشجوی پاکستانی کشته و مرده ی جمهوری اسلامی هم کلام شدم. هر دو به علت دیررسیدن به ایستگاه، اتوبوس را از دست داده بودیم و در سرمای ده درجه زیر صفر انتظار فرجی را می کشیدیم. این خانم جوان محجبهٔ معصوم معتقد بود که چون در جمهوری اسلامی احکام «خدا» اجرا می شود و دست دزد را قطع می کنند، دزدی دیگر صورت نمی گیرد و این درسی برای سایر مسلمانان است که چرا باید جمهوری اسلامی برپا کنند.
و امروز دوباره این جنایت هولناک در مشهد تکرار شد و دگم هایی نااندیشیده باعث شد دستی از لمس این حقیقت عریان باز بماند و حکمی ضد بشری را صادر کند که ده ها سال از آزمون بی نتیجه بودنش گذشته است... راستی، عمر دردناک قرون وسطا چقدر است؟ کسی می داند؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر