۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

جبههٔ کشورهای دوست

۱۳ آبان ۱۳۸۹



جبههٔ کشورهای دوست
رابطهٔ کشورهای مستقل جهان با جمهوری اسلامی
نوشته‌ٔ: الف. ج 
در خبرها خواندیم که «یوگا رزولما» وزیر فرهنگ بولیوی در سفر اخیرش به تهران دفترچهٔ خاطرات زندان چگورا را به دولت جمهوری اسلامی هدیه داد. چند روز قبل از آن هم چاوز برای بار هشتمین بار به کشور ما آمد و همبستگی خود را با دولت جمهوری اسلامی اعلام کرد. رابطهٔ مودت آمیز کشورهای مستقل و مخالف سلطهٔ جهانی آمریکا با جمهوری اسلامی امر تازه ای نیست. سال هاست چین، ویتنام، کوبا، کره شمالی، و بسیاری از کشورهای مترقی یا مستقل جهان روابط گرمی با دولت جمهوری اسلامی دارند و روابط سیاسی-اقتصادی خود را با آن گسترش می دهند.
چیزی که در این میان بیشتر تعجب برانگیز به نظر می رسد آن است که این حمایت‌ها پس از سرکوب جنایتکارانهٔ اعتراضات و مبارزات مردم در جنبش موسوم به جنبش سبز توسط ارگان‌های امنیتی- نظامی و به تصویر کشیده شدن عیان و آشکار آن در همهٔ رسانه های جهان ادامه می یابد. تلخ تر آنکه، هیچکدام از این کشورها نه تنها کوچکترین انتقادی نسبت به زیر پا گذاشتن ابتدایی ترین حقوق مردم توسط دولت کودتاچی احمدی نژاد انجام نداده اند، بلکه در اجلاس حقوق بشر سازمان ملل هم علیه تصویب نقض حقوق بشر توسط جمهوری اسلامی رای دادند و برخی از نمایندگان آنان حتی سخنرانی‌های گزافی هم کردند که دردناک تر از رای غیر منصفانه شان بود.
این روش مختص دوستان جمهوری اسلامی نیست. در جهان سیاست متاسفانه این شیوهٔ برخورد به واقعیتی فراگیر تبدیل شده است. خود کشورهای توسعه یافتهٔ دارای نظام‌های دمکراتیک غربی هم همین روش را با متحدان‌شان دارند. نیازی به رفتن راه دور نیست. همین خلیج فارس را در نظر بگیرید. هفته ای نیست که نمایندگان بلند مرتبه ای از کشورهای قدرتمند جهانی دیداری از کشورهای دوست دارای نظام‌های دیکتاتوری مطلقهٔ شان نداشته باشند. آیا آن مقام ها در هر سفرشان به این کشورها مسئله ای به نام حقوق بشر را روی میز می گذارند، یا کسی به وجود بدترین دیکتاتوری‌های سلطانی در عمان و کویت و ... اعتراض می کند. یا مثلا عربستان سعودی را به خاطر گردن زدن در ملأ عام تحریم می کنند؟ مسلما نه، بلکه قوی ترین روابط سیاسی، اقتصادی و نظامی را با آن‌ها دارند و در دید و بازدیدهای دائمی خود، بهترین هدیه‌های را به همراه می‌آورند و یا به سوغات می‌برند. اگرچه مطابق سلیقه ای متفاوت، این هدیه ها جواهرآلات یا حیوانات بسیار نایاب و یا خاطرهٔ بساط عیش و نوش در عشرتکده هایی افسانه ای است.
پس واقعیت چیست و مشکل از کجا بر می خیزد؟ پاسخ به این مسئله دو بحث جداگانه را به پیش می کشد. یکی، ماهیت حکومت های دوست جمهوری اسلامی و دومی، روابط سیاسی قابل انتقاد این کشورهای مستقل با جمهوری اسلامی. 
ماهیت کشورهای «دوست»
رسانه های شرکتی جهان سرمایه داری در تحلیل روابط کشورهای دوست جمهوری اسلامی چنین وانمود می کنند که در این کشورها هم درست مثل جمهوری اسلامی، دولت هایی سرکوبگر و ضد مردمی بر سر کار هستند و همبستگی آن ها با یکدیگر به خاطر ماهیت یکسان ضد دمکراتیک آن هاست. این رسانه‌های هدفمند به روی خودشان نمی‌آورند که نظام‌های سیاسی در کشورهای به اصطلاح دوست جمهوری اسلامی تا چه حد با یکدیگر متفاوت است. بر اساس گزارش‌های جسته و گریختهٔ خود این رسانه ها، در کشورهایی نظیر ونزوئلا، بولیوی و برزیل انتخابات و رفراندوم‌هایی بسیار دمکراتیک و مطابق با استانداردهای جهانی و تایید کامل مخالفان برگزار می شود و سیاست ها و نمایندگان مورد تایید همین دولت ها با شمارش آرای صندوق های رای مورد تایید قرار می گیرند. برخورد این رسانه‌ها به گروه دوم این «دوستان» نیز جالب است. آن‌ها با مطلق گرفتن پیش‌فرضی به نام شیوهٔ لیبرال دمکراسی کشورداری، بدون توجه به شاخص رضایت یا عدم رضایت اکثریت مردم از زندگی سیاسی اجتماعی شان در کشورها، عدم وجود احزاب متعدد در کشورهای سوسیالیستی شبیه کوبا، ویتنام و چین را که اساساٌ سیستم سیاسی دیگری دارند و مشارکت مردم بر اساس سیستم سیاسی شان به نوع دیگری باید تامین شود، ضد مردمی تلقی می کنند.
جهانی که ما در آن زندگی می کنیم با مرزهای ده ها کشور مختلف تقسیم شده است، اما این کشورها از نظر قدرت و جایگاه جهانی حتی بر اساس مصوبات جهانی یا سازمان ملل نیز عملا از حقوق یکسانی برخوردار نیستند (برای مثال برخی حق وتوی مصوبات جهانی را دارند و برخی ندارند). برخی از این کشورها حوزه های نفوذی به مراتب بیش از خاک کشور خود دارند. برای مثال آمریکا در دهها کشور جهان، صدها پایگاه نظامی دارد و این حضور نظامی با انواع تاثیرات سیاسی امنیتی مستقیم و غیر مستقیم همراه است. انگلستان کشور دیگر نامدار جهان نیز، اگرچه از امپراطوری سابق خود برخوردار نیست، اما نفوذ بسیار زیاد در برخی مستعمرات سابق دارد و حداقل به شکل قانونی از دو حکمران ظاهرا تشریفاتی و در واقع داری تاثیرات غیر مستقیم جدی در دو کشور کانادا و استرالیا برخوردار است و سیاست های استراتژیک این دو کشور به ندرت در تقابل با منویات آن پیش رفته است.
کشورهای پیشرفته و صاحب نفو‌‌ذ دیگری نیز در قارهٔ اروپا با یکدیگر اتحادیه تشکیل داده و سیاست های خود را در این اتحادیه هماهنگ می کنند. این در حالی ست که در دوران ما یک سرمایه‌داری جهانی شدهٔ قدرتمند، به شکلی شناور و سیال، همزمان در کنار و درون این دولت ها و سایر نهادهای اجتماعی، ساختارهای قدرتی به مراتب پیچیده تر را برای پیشبرد منافع خود سازمان داده است که به هیچ مرزی محدود نمی شود.
روشن است که جهان پس از فروپاشی نظام دو قطبی، علیرغم حفظ برخی صف بندی های قبلی، بسیار پیچیده تر از آنی شده است که در آن دوران وجود داشت. با این وجود، در این جهان و در میان تارهای به هم تنیدهٔ سطوح قدرتش، کشورهای مستقلی همچنان وجود دارند که عضو هیچ یک از باشگاه های سلطه‌گر این نظام جهانی نیستند و با سطوح روابطی بسیار متنوع از همکاری تا چالش با ابنای این قدرت حاکم جهانی روزگار می گذرانند. این کشورها دارای ساختارهای همگن و مشابهی نیستند. برخی از آن ها از اردوگاه سابق کشورهای سوسیالیستی باقی مانده اند، برخی مانند چین سیاست مستقلی را از دوران انقلاب سوسیالیستی خود داشته اند. تعدادی از کشورهای عضو جنبش عدم تعهد به شمار می رفته و می روند و برخی تغییرات رادیکال حاکمیت در نظام پارلمانی شان، آن ها را به سوی سیاست ها مستقل و گاه مترقی کشانده است. آن ها به همین دلیل ساختارهای سیاسی بسیار متنوعی دارند. در برخی از آن ها دمکراسی های پارلمانی قدرتمندی و وجود دارد و ده ها شبکهٔ رادیویی و تلویزیونی مختلف و مخالف به فعالیت مشغول اند (ونزوئلا، هند، برزیل، بولیوی، قبرس، مالزی و ...)، و برخی اگرچه رفتار دمکراتیک به معنای لیبرالی آن ندارند و نظام بسته ٔ گردش اطلاعاتی در جامعه را حفظ کرده اند، اما نظام سوسیالیستی شان به علت پایبندی به حقوق و منافع مردم مورد پشتیبانی بزرگ ترین بخش های جامعه قراردارد. برخی از این کشورهای سوسیالیستی در حین استقلال عمل، بهترین روابط اقتصادی و تجاری را با آمریکا، اتحادیهٔ اروپا و غیره دارند (مانند چین و ویتنام) و برخی تحت شدید ترین تحریم ها قرارگرفته (کوبا و کرهٔ شمالی) و به همین دلیل به یک چالش دائمی گرفتار بوده اند. و در نهایت کشور های دیگری نیز هستند که دمکراسی بسیار محدودی در عمل داشته و به شکلی نیمه دیکتاتوری اداره شده اند، اما دولت هایشان با چالش های مهم اجتماعی در برابر مردمشان روبرو نیستتند، چراکه تضادهای خارجی مهمی بر کشور سایه انداخته است. (در این زمینه سوریه را می توان مثال زد).  از گروه های دیگری نیز می توان نام برد. برخی از آنان در حین مشارکت در ساختارهای سیاسی- نظامی قدرت های حاکم بر جهان، مانورهایی تاکتیکی را برای جلب منافع دوره ای بکار گرفته و به سیاست‌های محلی گاه مستقلی روی آورده‌اند (ترکیه شاید مثال مناسبی باشد).
خلاصه آنکه در جهان ما جبهه ای از کشورهای مستقل وجود دارد که تلاش داشته و دارد خارج از حیطه سلطهٔ کشورهای قدرتمند جهانی زندگی کند و بر فرایندهای تصمیم گیری در سطح جهان تاثیری در راستای منافعشان بگذارد. این جبهه ساخته و پرداختهٔ سخنرانی های مشعشعانهٔ احمدی نژاد نیست و قبل از پا به عرصهٔ وجود گذاشتن او بوده و در آینده نیز خواهد بود. این جبهه منافع مشترک بزرگی داشته و دارد و روابط خود را در «قالب جنوب جنوب» پیش‌برده و در سال های اخیر به علت آسیب های فراوان از عملکرد سیاست های نولیبرالی حاکم بر جهان، روبط درونی اش را گسترش داده است.
تقسیم جهان به کشورهایی که در آن دمکراسی حاکم است و کشورهایی که در آن دمکراسی حاکم نیست، درست مثل تقسیم جهان به کشورهایی که از توسعه ای قوی برخوردارند و یا با رکود مواجه اند، یا برخورد سازنده ای به محیط زیست دارند یا ندارند، یا عدالت اجتماعی گسترده ای در آن ها حاکم است یا نیست، یا مردمشان در امنیت داخلی و خارجی مناسبی زندگی می کنند یا نه؟ نقشهٔ واقعی دنیای معاصر را نشان نمی دهد. از آنجا که مردم هر کشور مجموعه خواست های متنوعی دارند، حاکمیت خود را نیز در برخوردش به مجموعه خواست هایشان چه در زمینهٔ توسعه، و چه دمکراسی، صلح و امنیت، عدالت اجتماعی و ... ارزیابی می کنند، تا تصمیم بگیرند، آن را مورد پذیرش قرارداده، تحمل کرده و یا علیه آن سر به شورش بردارند. به همین دلیل، اینکه تصور کنیم چون در چین رسانه های مخالف با سانسور شدید روبروست پس مردم در آستانه شورش علیه این نظام اند، نظر واقعبینانه ای نیست. کافی ست با آن ها که به چین سفر می کنند یا با چینی های حتی مهاجر در خارج از کشورشان برخوردداشته باشیم تا متوجه شویم چه بخش بزرگی از آن‌ها سیاست های این دولت بویژه روش های حمایتی اش از مردم و همچنین سازماندهی توسعهٔ دو رقمی شگفت انگیزش را درست می دانند و از آن حمایت می کنند (این امر در بخشی از مناطق محدود شرقی با چالشهای فرهنگی و ملی و بیرون ماندن از مدار توسعهٔ پیش‌گفته قابل بحث است). همین امر – یعنی حمایت گستردهٔ مردمی- در مورد کوبا نیز صادق است و حتی  مخالفان نیز به آن اذعان دارند.  شاخص حمایت از حاکمیت در کوبا یکی از بالاترین شاخص ها در آمریکای لاتین است و این در حالی ست که تحریم های همه جانبهٔ طولانی و نیز اعمال انواع فشارهای سیاسی-اقتصادی، توسعهٔ آن را با مشکلات جدی مواجه کرده و فقر و رنج بزرگی را به مردم آن کشور تحمیل کرده است.
روابط کشورهای مستقل با جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی نیز پس از انقلاب بزرگ ضد دیکتاتوری مردم در سال۵۷  و تغییر رژیم، از جمله کشورهای مستقل عضو این باشگاه جهانی بوده است. این استقلال عمل با روی کار آمدن محافظه‌کاران اصولگرا و خیانت به آرمان های انقلاب روز به روز ویژگی های اولیهٔ خود را از دست داده و تا همکاری و شرکت فعال در توطئه های جنگ طلبانهٔ منطقه ای همانند اشغال افغانستان و عراق توسط آمریکا و ناتو منحرف شده است. ایفای نقش ضد ملی امروز نیز به شکل سیاست های افراطی و نظامی در جهت تأمین فضای لازم برای پیشبرد استراتژی جنگ سوم خلیج توسط نئوکان ها، در خدمت ارتجاعی ترین بخش های سرمایه داری مالی-نظامی جهانی قراردارد. با این همه، جمهوری اسلامی هنوز هم رسماٌ در هیچ یک از بلوک های قدرت جهانی عضویت نیافته و به باشگاه کشورهای مستقل تعلق دارد. این رژیم علیرغم تلاش های بسیار برای پذیرش عضویتش در برخی نهادها به شکل پنهانی، بویژه تاکید داشته که پارادایم استقلال طلبی را بزرگ ترین محور سیاست های خارجی اش نشان بدهد و برای این کار متقبل هزینه های زیادی شده است.
این در حالی ست که رژیم جمهوری اسلامی در مسیری قدم برداشته که برخلاف بسیاری از دوستانش در جهان، از نظر توسعه، دمکراسی، صلح و عدالت اجتماعی و ... وضعیت بیمارگونه و فاجعه‌باری داشته و علیه منافع مردم عمل نموده است. اجرای سیاست‌های دیکته شدهٔ بانک جهانی در باز گشودن درهای کشور به روی واردات و نابود کردن ساختارهای صنعتی کشور، خصوصی سازی و اختصاصی سازی اموال عمومی و دولتی، حذف یارانه‌ها و آزادسازی قیمت‌ها، پایمال کردن ‌حقوق ابتدایی نیروهای کار با نقض و تغییر اصول مترقی قانون کار و سرکوب تشکل‌های مستقل کارگری، و ... سیاستی نیست که در کشورهای دوست جمهوری اسلامی، آن هم در مواجهه با یک بحران دامنگیر در اقتصاد جهان در جریان باشد. واقعیت آن است که جمهوری اسلامی نه تنها در این زمینه، بلکه در بسیاری زمینه های دیگر تفاوت های ماهوی و ریشه ای با دوستانش دارد.
می توان آشکارا مشاهده کرد که مجموعه کشورهای مستقل خارج از بلوک های قدرت سیاسی به شدت تحت فشار مراکز قدرت جهانی اند و به کمک یکدیگر نیازمند. آن ها از همان فردای انقلاب تلاش های خود را برای پیوند با کشور و مردم ما آغاز کردند و گسترش این همکاری ها را بویژه با توجه به منابع بزرگ انرژی در کشور ما به سود خود می دانند. این روابط در صورتیکه به شکل درست و اصولی پیش می رفت، به نفع کشور ما نیز می توانست باشد، اما اشکال کار از آنجاست حاکمیت ضد ملی جمهوری اسلامی برای استفاده از فضای تبلیغاتی از اینگونه روابط، شکل ناسالمی را به آن‌ها تحمیل کرده است. دادن انواع امتیازها به هر آن کشوری که هنوز از جمهوری اسلامی فاصله نگرفته، در قالب قراردادهای دوجانبه، وام های بلند مدت یا بلاعوض و تحویل نفت ارزان قیمت از جمله اقداماتی ست که معمولا بعد از هر نمایش تبلیغاتی بر ملا می شود. همین هفتهٔ اخیر روشن شد که نیم میلیارد دلار وام، هزینه پذیرایی از محمود احمدی نژاد در سفر نمایشی اش به لبنان بوده یا تبریک قبل از اعلام رسمی نتیجهٔ انتخابات توسط حامد کرزای رییس جمهور افغانستان نیز هزینهٔ صدها هزار دلاری چمدانی را به کشور ما تحمیل کرده است.
این اقدامات و روابط اقتصادی ناسالم در جمهوری اسلامی تنها مربوط به کشورهای مستقل نیست. جمهوری اسلامی باج های بزرگی نیز به کشورهای قدرتمند جهانی بویژه روسیه و کشورهای اروپایی داده تا اینجا و آنجا علیه او رای ندهند و یا فلان سیاست را به نفعش اتخاذ کنند.
منافع کوتاه مدت اقتصادی، تحلیل‌های نادرست و احساس هم‌جبهه بودن با جمهوری اسلامی در برابر فشارهای غرب و بویژه آمریکا و ... باعث آن می شود که این کشورها چشم‌شان را به منافع بلندت مدتی ببندند که راه آن ها را از راه ضد مردمی دولت جمهوری اسلامی جدا می کند. متاسفانه آن‌ها با این کار زمینه هایی را فراهم می کنند که هویتشان در نزد نیروهای ترقیخواه و بسیاری از مردم ما مخدوش شود.
البته اینکه جمهوری اسلامی را وابسته به ابرقدرت های جهانی بدانیم، به همان اندازه ناصحیح است که آن را نیروی مترقی در سطح جهان به حساب آوریم. این رژیم از بسیاری جهات به رژیم صدام حسین معدوم در همسایگی ما یعنی کشور عراق مشابه است. او نیز در تبلیغات سیاسی اش بسیار بر بوق و کرنای استقلال طلبی و پان‌عربیسم (در مقابل پان‌اسلامیسم جمهوری اسلامی) می دمید و دوستانی را هم تا آخرین روزهای به فاجعه کشیدن خود، حزب بعث، و کشور و در نهایت منطقه با خود داشت. تاریخ مهر باطلی بر دروغ‌های گستاخانهٔ او، روش‌های حکومتی و داعیه‌های استقلال‌طلبی اش زد و دوستان دیروزی اش را نیز در موقعیت بسیار نامناسبی انداخت (دولت چین، سازمان آزادیبخش فلسطین و سازمان مجاهدین خلق ایران مثال های خوبی در این زمینه اند). اینکه دوستان جمهوری اسلامی درس لازم را از آن تجربه‌ها نمی گیرند، بیش از هر چیز حکایت از تنگناهایی دارد که متاسفانه همهٔ این کشورها را به نگاه‌های کوتاه مدت و ضرورت‌های روزمره می اندازد. و این در حالی ست که جمهوری اسلامی نفتی نیازمند به شکستن انزوا حاضر است هزینهٔ زیادی برای این مهرورزی بپردازد.
به همین دلیل، درخواست‌ها از آنان برای فاصله گرفتن از جهموری اسلامی تا کنون بی جواب مانده است. شاید در چنین وضعیتی باید از آن ها خواست دست از برخوردهای یکجانبه بردارند و سیاست های چند سطحی تری را در پیش بگیرند. آن ها می توانند و باید همزمان با حفظ روابط اقتصادی دوجانبه، رابطه‌ خود را با اپوزیسیون این نظام نیز بهبود بخشند‌، از خواست های مردم ما پشتیبانی کنند و در برابر فشارهای بلوک غرب، یک حمایت انتقادی از این رژیم را جایگزین سیاست‌‌های مسئله‌دار فعلی‌شان کنند. موضعگیری به جا و درست فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا در مورد نقد سیاست‌هایی مبتنی بر نفی وجود هولوکاست توسط احمدی‌نژاد نمونه‌ خوبی ست و می توان امید داشت که گسترش یابد.
خلاصه آنکه می توان به آقای «یوگا رزولمای» بولیویایی گفت: نازنینا رقص اجباری‌ست، خوش‌رقصی چرا؟  
  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر