۱۳۹۴ فروردین ۲۴, دوشنبه

فضا به عنوان یک کلیدواژه 1

بهره برداری از علوم جدید برای درک هرچه دیالکتیکی تر پدیده های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این دوران تحولات بنیادین جهانی، یک ضرورت اجتناب نا پذیر است. نگاهی دیگر قبلا نیز در تلاش در این راستا مقالات و نقطه نظرات ارزنده ای را برای معرفی منطق فازی ارائه کرده است. این نوشته نیز که به معرفی فضا و دامنه کاربرد آن در پدیده های اجتماعی بویژه شهری پرداخته در شماره های آینده ی نگاهی دیگر دنبال خواهد شد. از خوانندگان تقاضا داریم چنانچه به طرح مطالبی که می تواند به گسترش بحث مساعدت نماید دسترسی دارند، آن را از ما دریغ ندارند. (سردبیر)

فضا
بعنوان یک کلید - واژه
(بخش اول)
نوشته ی: دیوید هاروی[1]                                                    
برگردان: هما احمدزاده، احمد جواهریان
اگر امروزه رایموند ویلیامز[i] ورودی های کتاب بلندآوازه ی خود "کلیدواژه ها" را در دست تهیه داشت، بطور حتم عنوانی را هم به "فضا" اختصاص می داد. او حتی ممکن بود این واژه را در فهرست کوتاه مفاهیمی مانند "فرهنگ" و "طبیعت"، به عنوان "یکی از پیچیده ترین واژه ها در زبان ما"، وارد کند. به راستی، چگونه می توان معناهای گسترده ی متصل به واژه ی " فضا" را بدون گم شدن در هزارتو[2] ی معضلات آن روشن کرد؟
از"فضا" اغلب اوقات توصیفی استنباط می شود که به مطلب می بخشد. معضلات نیز بیشتر از همین توصیف ها برمی خیزد (که در اغلب مواقع در بیان و نوشتن نادیده گرفته می شود) تا پیچیدگی ذاتی مفهوم آن. برای مثال زمانی که می نویسیم فضای "مادی"، "استعاری"، "بینابینی"[3]، "شخصی"، "اجتماعی" و "فیزیکی"، ما در واقع به انواع بسترهایی اشاره  داریم که با تاثیر بر موضوع، معنای فضا در آن بستر ها را ممکن می سازند. همچنین، زمانی که عباراتی مانند فضای ترس، بازی، کیهانی، خواب و رویا، خشم، فیزیک اتمی، سرمایه، تنش های ژئوپلیتیک، امید، خاطرات، کنش و واکنش های زیست محیطی را می سازیم ( این تنها  چند نمونه برای نشان دادن حجم بیشماری از بکار گیری این اصطلاح است)، گستره ی کاربرد فضا حاکی از چیزی چنان خاص است که ارائه ی هر تعریف ژنریک از فضا را کاری بیهوده می سازد. در صددم در این مقاله چنین مشکلاتی را به کنار بگذارم و نوری بر مفهوم این واژه بتابانم. امیدوارم با این کار، بخشی از گرد و غبار حاصل از تعبیرهای غلط حاصل از کاربرد آشفته ی این واژه را پاک کنم.
نقطه ی آغاز کار در این جستجو را نیز بی غرضانه  انتخاب نکرده ام، چرا که ارائه یک نمای خاص از موضوع بحث، به شکلی اجتناب ناپذیر برخی مسائل را برجسته تر و برخی را از نظر پنهان می سازد. البته، مطلب ارائه شده از یک امتیاز هم برخوردار است و آن اینکه، معمولا در تفکرات فلسفی، از آنجا که فلسفه مشتاق است بر بالای تنوع رشته های مختلف پراتیک و دانش های بشری بایستد، و معانی توصیفی معینی به دسته بندی های مختلف تخصیص دهد. و این نکته ای ست که معمولا مورد اعتراض واقع می شود. من به این نتیجه رسیده ام که حجم و اندازه ی اختلاف نظر و سردرگمی در مورد مفهوم فضا در بین فلاسفه، آن را از نقطه ی آغازی بی مسئله دور می سازد.  از آن گذشته، از آنجایی که برای نشان دادن مفهوم فضا از در چارچوب سنت فلسفی، به هیچ روی صاحب صلاحیت نیز نیستم، به نظر می رسد که بهتر باشد از نقطه ای که بدان آگاه ترم، کار را شروع کنم. بنابراین من از موضع یک جغرافی دان شروع می کنم، نه به واسطه ی اینکه ( آنطور که برخی از جغرافی دانان ادعا می کنند، عرصه ی مناسبی است برای استفاده از مفاهیم مکانی)، بلکه بدین خاطر که برحسب تصادف، بیشترین کارم را در این عرصه انجام داده ام. در این عرصه است که من مستقیما با پیچیدگی های واژه ی "فضا" ، دست و پنجه نرم کرده ام. البته من بارها از کار کسانی که در رشته های مختلف آکادمیک و روشنگرانه در جنبش کارگری فعالیت کرده اند، و همچنین کار بسیاری از جغرافی دانان که فعالانه در کشف این مسائل، هر یک به روش خود، درگیر بوده اند (بقدری زیادند که نمی توان نام آورد) کمک گرفته ام. تلاش من این نیست که سنتزی از مجموعه این کارها بسازم، بلکه در صددم نظرات کاملا شخصی خود و چگونگی شکل گیری آن را در جریان جستجو برای یافتن مفاهیم کاربردی رضایت بخش برای مسائل نظری و پراتیک دارای اولویت در کارم بیان کنم. 
من سال ها پیش به فکر چنین مسائلی افتادم. در کتاب عدالت اجتماعی و شهر، منتشره در 1973، گفتم که اگر می خواهیم فرایند شهرسازی در نظام سرمایه داری را درک کنیم، اشاره به ماهیت فضا حیاتی است. براساس نقطه نظراتی که قبلا در بررسی فلسفه ی علم به آن برخورده و تاحدی در کتاب "توضیحی بر جغرافی"[4] دنبال کرده بودم، تقسیم بندی سه گانه ای را مشخص کرده ام تا بتوان به کمک آن فضا را درک کرد. طرح مطلب بدین گونه بود:
اگر ما فضا را "مطلق"[5] به حساب آوریم، به "چیزی به خودی خود"، تبدیل می شود که موجودیتی بدون وابستگی به ماده (عالم وجود) خواهد داشت. در این شرایط ساختاری دارد که می توان آن را به عنوانی پدیده ای مجزا و جداشده محسوب کنیم. از منظر فضای "نسبی"[6]، فضا به عنوان رابطه ای موجود بین اشیاء، فقط به این دلیل که اشیاء وجوددارند و به هم مرتبط اند، درک می شود. درک دیگری نیز وجوددارد که در آن فضا را می توان  به شکلی نسبی دید که من آن را فضای "دارای ارتباط"[7] نامیده ام- و این فضائی است  که به زبان لایب نیتز[8] در اشیاء مستتر است، بدان معنی که وجود شیء را تنها وقتی می توان اعلام داشت که آن شیء دارای ارتباط با دیگر اشیاء است و آن را مشهود می نماید. [ii] 
تصور می کنم این تقسیم بندی سه گانه بسیار ارزشمند باشد. پس اجازه دهید به شرح هر یک از این تقسیم بندی ها و نتیجه ای که از حاصل می شود بپردازم.
فضای مطلق ثابت است و ما رویدادها را در چارچوب آن ضبط یا برنامه ریزی می کنیم. این فضای نیوتنی و دکارتی ست و معمولا نشانگر ابعادی قابل تقسیم[9] ، از قبل موجود، غیرقابل تغییر، قابل محاسبه و رام در مقابل شاخص های استاندارد است. از نظر هندسی این فضا یک فضای اقلیدسی است و بنابراین فضای انواع نقشه کشی ها و مهندسی است.  این فضا فضای اولیه ی انفراد - یا آنطور که دکارت نامیده جوهرمادی[10]- است و این شامل همه ی پدیده های گسسته و محصور از جمله من و شما به عنوان یک فرد می شود. از منظر اجتماعی این فض فضای مالکیت خصوصی و سایر مرزهای مشخص کننده ی منطقه ی نفوذ (مانند کشور، واحد اداری، نقشه های شهر و شبکه های شهری) است. زمانی که دکارت با نگاهی مهندسی، استادانه به دنیا نگاه می کرد، دنیا، دنیای فضا و ( زمان) های مطلق بود که در اصل می توانست تمام عدم قطعیت ها و ابهام ها را از آن بیرون براند تا محاسبات مورد لزوم بشری به راحتی در آن شکوفا شود.
منظر نسبی فضا عمدتا همراه با نام انیشتن و هندسه ی غیراقلیدسی ست که بطور سیستماتیک در قرن  نوزدهم بنیان گذاری آن آغاز شد. فضا در ارتباط داخلی اش نسبی است؛ تاثیرات خارجی از طریق فرایندهای ویژه یا چیزهای در طی زمان درونی می شوند (همانطور که مغز ما انواع اطلاعات خارجی را جذب می کند و تحریک می شود تا به ارائه ی طرح های عجیب تفکر از جمله رویا و خیال بپردازد و یا برای ارزیابی منطقی تلاش کند.)  یک رویداد یا چیزی در یک نقطه از فضا را نمی توان با داوری در مورد چیزی درک کرد که تنها در آن نقطه وجوددارد. ( آن رویداد یا موضوع) بستگی به بسیاری چیزهای دیگری دارد که در اطراف آن اتفاق می افتد ( اگرچه تمامی آن هائی که برای بحث وارد یک فضا می شوند، با خود مجموعه ی گسترده ای از اطلاعات تجربی جمع آوری شده از سطح دنیا را می آورند). در واقع گستره ی متنوعی از تاثیرات مختلف بر فراز یک فضا، در گذشته و حال و آینده، تمرکز می یابد و در نقطه ی معینی گرد می آید ( برای مثال در اتاق کنفرانس) تا ماهیت آن نقطه را تعریف کند. در چنین مبحثی، "همسانی"[11] معنایی کاملا متفاوت از آن حسی دارد که از آن در فضای مطلق داریم. پس ما به الگوی بسیط تری از مفهوم یگانگی[12] لایب نیتز می رسیم.
هرچه ما به دنیای زمان و فضای دارای ارتباط نزدیک تر شویم، کار سنجش بیشتر و بیشتر مشکل آفرین می شود. اما چرا باید این اصل را مسلم فرض کرد که فضا تنها زمانی وجوددارد که فضا-زمان مورد نظر قابل اندازه گیری و سنجش با روش های خاص سنتی است؟ این کار به برخی تفکرات جالب در شکست – یا شاید محدودیت - اثبات گرایی و تجربه گرایی دامن می زند و منجر به درک بهتری از مفاهیم فضا - زمانی[13] در ورای چیزهایی می شود که می توان اندازه گرفت. بدین طریق که مفهوم های دارای ارتباط  فضا-زمان ما را به نقطه ای می رساند که ریاضیات، شعر و موسیقی اگر یکی هم نشوند، دارای همگرایی های قابل توجهی می شوند. و این، از نقطه نظر علمی (در تقابل با زیبائی شناختی)، از نظر اثبات گراها یا ماتریالیست های خام یک کفر محض است. در این نقطه، مصالحه کانتی مبنی بر واقعی شناختن فضا اگرچه تنها از طریق شهود قابل دسترسی باشد، دقیقا تلاشی ست برای برقراری پلی بین نیوتن و لایب نیتز که با کمک مفهوم فضا در چارچوب نظریه درک زیبایی شناختی[14] پلی ایجاد می کند.  اما، استقبال دوباره از لایب نیتز نه تنها به عنوان پیشوای فضای سایبر، بلکه همچنین به خاطر پایه گذاری شیوه های برخورد دیالکتیکی تر در مسائل ذهنی – مغزی، و فرمولبندی های نظری کوانتمی ست که فراتر رفتن از مفاهیم مطلق و نسبی و حتی قابلیت سنجش کیفی سهل تر  و مصالحه ی کانتی را به نوعی توصیه می کند. اما حوزه ی نسبیت یک حوزه ی به شدت پر چالش و کارکردن در این حوزه سخت و دشوار بوده است. در طی سال ها، بسیاری از متفکرین استعداد و هوش خود را برای امکان بازتاب تفکر نسبی بکارگرفته اند. آلفرد نورت وایت هد[15] اعتقاد به ضرورت داشتن دیدی دارای ارتباط داشت و برای ارتقاء آن تلاش بسیار کرد. دولوز[16] نیز بسیاری از این نظرات را در تفکراتش پیرامون کار لایب نیتز ( با تاملاتی بر معماری دوره ی باراک و ریاضیات جنبه ای لایب نیتز[17]) و نیز اسپینوزا[18] ارائه کرده است.
اما چرا و چگونه در برخورد به فضا- زمان،  بعنوان یک جغرافیدان فعال، نگرش مبتنی بر درک ارتباط را مفید یافتم؟ جواب بسیار ساده است: برخی مباحث، مانند نقش سیاسی حافظه ی جمعی در فرایند شهرنشینی، تنها با چنین نگرشی قابل بررسی ست. من نه می توانم حافظه ی سیاسی و جمعی را در بسته ی فضای مطلق بریزم (یعنی بطور شفاف آن ها را برروی یک نقشه یا صفحه قراردهم)، و نه می توانم سیر آن را براساس قوانین هرچند تکامل یافته تر نسبی فضا- زمان، درک کنم. مثالی بزنم: اگر از من بپرسند میدان تیان آنمن یا "گراند زیرو[19]" چه معنایی می دهد؟ طبعا تنها راه پیداکردن جواب، فکرکردن به واژه های دارای ارتباط با آن است. زمانی که داشتم درباره ی ساختمان کلیسای باسیلکا[20] ی پاریس مطلبی می نوشتم با این مشکل روبرو شدم. من بیشتر به ابعاد سیاسی اجتماعی این مسئله خواهم پرداخت و در همین مقاله نشان خواهم داد که درک اقتصاد سیاسی مارکس بدون توجه به نماهای دارای ارتباط ممکن نیست.
با توجه به نکات طرح شده، آیا فضا ( فضا- زمان) مطلق است یا نسبی، یا دارای ارتباط؟ خیلی ساده باید بگویم من نمی دانم که آیا از منظر هستی شناختی، این سئوال جوابی دارد یا خیر. من در خلال کارها به این نتیجه رسیده ام که هر سه حالت آن وجوددارد. این نتیجه ای بود که من سی سال قبل به آن رسیدم و تاکنون هیچ دلیل خاصی پیدانکردم و یا مبحثی نشنیدم که مرا وادارد تفکرم را عوض کنم. آن زمان نوشتم:
فضا در ذات خود نه مطلق است، نه نسبی و نه دارای ارتباط، اما فضا می تواند بسته به شرایط یکی از این حالت ها و یا همزمان هرسه ی آن ها را داشته باشد. مشکل مفهوم ساختن مناسب فضا از طریق پراتیک انسانی در قبال آن حل می شود. به عبارتی دیگر، برای سئوال های فلسفی برخاسته از طبیعت فضا، جواب فلسفی وجود ندارد و این جواب در پراتیک انسانی نهفته است. سئوال "فضا چیست" مبدل به این سئوال می شود که "چگونه است که پراتیک های گوناگون انسانی مفاهیم مختلفی از فضا می سازد و مورد استفاده قرار می دهد؟" برای مثال روابط مالکیتی فضای مطلقی می سازد که در آن کنترل انحصاری می تواند اعمال شود. اما تحرک مردم، کالا، خدمات، و اطلاعات در فضائی نسبی صورت می گیرد زیرا پول، زمان، انرژی و چیزهایی شبیه به آن را بکار می گیرد تا بر اصطکاک فاصله ها غلبه کند. تکه های زمین نیز متنفع می شوند زیرا باسایر تکه های زمین روابطی دارند... که باعث می شود به شکل فضای دارای ارتباط استیجاری، به عنوان جنبه ی مهمی از پراتیک اجتماعی انسان، اهمیت کسب  کنند.
آیا قوانینی وجوددارد که براساس آن ها بتوان تصمیم گرفت که کی و کجا شکل خاصی از فضا بر دیگری ترجیح دارد؟ یا این انتخاب، بسته به پراتیک انسانی، دلبخواه ست؟ تصمیم برای بکارگیری این یا آن مفهوم بطور حتم بستگی به ماهیت پدیده ی مورد نظر دارد. مفهوم مطلق ممکن است کاملا برای موضوع هایی درمحدوده ی مالکیت و قطعیت کافی باشد، اما برای جواب دادن به این سئوال که میدان تیان آنمن، گراند زیر و یا باسیلیکای پاریس چه ویژگی ای دارد؛ کمکی نمی کند. به همین دلیل است که من فکر می کنم– حتی به عنوان یک بازبینی شخصی هم که شده- توضیح مختصری در توجیه انتخاب چارچوب مطلق، نسبی یا دارای ارتباط بدهم. از آن گذشته، من خود در تجربیاتم به این نتیجه رسیده ام که نوعی سلسله مراتب در کار با آن ها وجوددارد. بدین صورت که فضای دارای ارتباط می تواند فضای نسبی و مطلق را دربرداشته باشد، فضای نسبی می تواند فضای مطلق را دربرداشته، اما فضای مطلق فقط و فقط فضای مطلق است. اما نمی توانم با اطمینان این دیدگاه را به یک اصل فراگیر دارای کاربرد ارتقاء دهم و تلاش کنم که از نظر نظری از آن دفاع کنم. من این اصل بسیار جالب را دریافتم که سه مفهوم را در تنش جدلی با یکدیگر نگهدارم و مرتبا از طریق تاثیرمتقابل بین آن ها فکر کنم. گراند زیرو همانقدر یک فضای مطلق است که نسبی و دارای ارتباط در فضا- زمان است.  ... ادامه دارد




[1]  این مقاله ای ست که دیوید هاروی در کنفرانس مارکس و فلسفه در 29 ماه می 2004  ارائه داده است
[2]  لابیرنت: (هزارتو) خود یک تصویر فضائی جالب است
[3] liminal
[4] Explanation in Geography
[5] Absolute Space
[6] Relative Space
[7] Relational Space
[8] Leibniz  فیلسوف قرن هفده آلمانی
[9] grid
[10] res-extensa
[11] Identity
[12] Monad
[13] Spatio-temporal
[14] Aesthetic Judgement
[15] Alferd North Whitehead ریاضیدان و فیلسوف انگلیسی
[16] Deleuze    فیلسوف فرانسوی قرن بیست
[17] مرجع احتمالی کتاب (م) http://books.google.com/books?id=JB4c4yWjYzkC&dq=mathematics+of+fold+Deleuze&printsec=frontcover&source=bn&hl=en&ei=j3sJStivD4vAMrKd2eAL&sa=X&oi=book_result&ct=result&resnum=4#PPP1,M1
[18] Spinoza   فیلسوف هلندی قرن هفدهم
[19] Ground Zero محل انفجار مانند هیروشیما یا ساختمان تجارت جهانی در نیوییورک
[20] Basilica of Sacre Coeur  کلیسائی در بلند ترین نقطه ی پاریس



[i] R. Williams: لغت نامه ی فرهنگی و اجتماعی ( آکسفورد: دانشگاه آکسفورد، چاپ 1985)
[ii] دیوید هاروی، عدالت اجتماعی و شهر 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر