۱۳۹۴ فروردین ۲۳, یکشنبه

تحلیل هایی مبهم به زبانی ناشایست. بخش دوم

تحلیل هایی مبهم به زبانی ناشایست
نقدی بر رجزخوانی های تکراری بزرگمهر
بخش دوم
احمد سپیداری
در ادامه همین بحث، بزرگمهر مجددا به سراغ پاره هایی از نوشته ام رجوع می دهد تا باز قضاوت هایی پر از گرد و خاک را به جای نقد نوشتهٔ من بیان کند. اما من چه گفته ام :
«محور اساسی این بحث ها بر آن است که در دوران امپریالیسم، برای کشورهایی که طبقهٔ کارگر آن بخش کوچکی از جامعه را تشکیل می دهد، یک انقلاب «خلقی» به رهبری طبقهٔ کارگر در اتحاد هر چه وسیع تر با نیروهای دهقانی و پیشه وری (خرده بورژوازی) و سرمایه داری ملی نیاز است تا سرمایه داری وابسته به امپریالیسم را به زیر بکشد.»
او چنان این گزارهٔ مشخص را تحریف مارکسیسم لنینیسم «انقلابی» خود یافته که پس از چندین خط رجزخوانی های آنچنانی هنوز حالش جا نیامده و اساسا فراموش می کند استدلالی درست و توضیحات لازم را برای اثبات نظرش بدهد. او ترجیح داده به کمک  ور رفتن با واژه های «کوچک» و «پیشه وری» بنویسد:
«می بینید؟! همه ی پشتک وارو زدن ها و بازی با جُستارها و مانش هایی برگرفته از اینجا و آنجا و شیوه ی چینش آن ها در کنار یکدیگر که نشانه های چشمگیر آمیختن ضد و نقیض ها با یکدیگر (اکلکتیسم) را دربر دارد، برای آن است که انقلاب ملی ـ دمکراتیک را در برابر «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» یا به گفته ی خود: «راه رشد غیر سرمایه داری» قرار داده، دو جُستار ناهماوند و ناهمتا وانماید. چه دانسته و آگاهانه برای فریب خواننده، چه ناآگاهانه چنین بازی یی پی گرفته شده باشد، فرآورده ی سخن، فرجامی سفسطه آمیز است و من تنها از روی خوشبینی وی را نادان نامیده ام!»
آیا براستی اصطلاح «راه رشد غیر سرمایه داری» را من اختراع کرده ام؟ آیا عین آنچه من گفته ام در بحث های کتاب راه رشد غیر سرمایه داری نوشته الیانوفسکی و ده ها مقاله و تحلیل پیرامون آن منعکس نشده بود؟ از آنجا که بزرگمهر حرفی را از من نخواهد پذیرفت، ترجیح دادم نقل قولی را از سایت «معلم اولش» بیاورم تا شاید منظورم را بهتر بفهمد:
حزب توده ایران البته معتقد بود که ایران کشوری است که وارد مرحله رشد سرمایه داری شده است ولی رشد غیرسرمایه داری به معنای جلوگیری از ادامه این مسیر و محدود کردن آن و در پیش گرفتن مسیری غیرسرمایه داری برای رشد بر مبنای تناسب قوا و خواست توده‌‌های عظیمی که در انقلاب 57 با خواست عدالت شرکت کرده اند ممکن است.
اندیشه حاکم بر تحلیل گران شوروی، بر مبنای تجربه برخی از کشورها در آسیا و آفریقا شکل گرفته بود. کشورهایی که جنبش‌‌های ناسیونالیستی در آنها پیروز شده بودند و بدلایل ژئوپولیتیک به همکاری با اتحاد شوروی تمایل داشتند.[1]
آیا آنچه در دوران مورد اشاره ام گفته می شد ، یعنی همین ایام مورد ذکر، «راه رشد غیر سرمایه داری» نبود؟
باید از بزرگمهر پرسید مگر بخش های اقتصادی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مطابق همین درک، مورد تایید حزب توده ایران نبود؟ مگر در قانون اساسی به یک اقتصاد تلفیقی اشاره نشده است. آنچه ما در آن زمان بر آن تاکید داشتیم، یعنی «راه رشد غیر سرمایه داری» مگر چیز دیگری بود؟ مرزبندی ها در این «جستار» ها کار بزرگمهر است و نه مقالهٔ من. (به نظر می رسد جستار یک واژه سازی توسط بزرگمهر در مقابل طبری است. من کاربرد طبری برای این واژه را که به معنای مقاله و مطلب تحقیقی است – جستارهایی در تاریخ- بیشتر می پسندم.) از نظر من، راه رشد غیر سرمایه داری برنامه حزب توده ایران بعنوان یک برنامه عمل برای دولت برآمده از آن انقلاب ملی دمکراتیک بود و معنی ندارد این دو را در مقابل هم گذاشت – یعنی اصلا هم ارض نیستند که در مقابل هم قرار گیرند – و به نظرم همین وارونه دیدن هاست که باعث می شود بزرگمهر حرکت متین در بحث های مرا «پشتک و وارو» ببیند. ناچارم به ایشان توصیه کنم موقع خواند نوشته های من از حرکات نمایشی موزون و ورزشی و آکروباتیکش دست بکشد تا دچار این مشکلات نشود.
تازه مگر سرمایه داری در جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب، هیچگاه بطور کلی ممنوع شد؟ پاسخ روشن تر از آن است که بزرگمهر بتواند آن را کتمان کند. البته که صنایع بزرگ ملی شدند و کارخانجاتی که صاحبانش گریختند به تملکی نیمه دولتی درآمد و بنیادهایی که بعدها نقششان را دیدیم بخش های بزرگی از اقتصاد را متصرف شدند، اما بهره کشی سرمایه دارانه در بخش بزرگ و مهمی از اقتصاد پا برجا بود و به تدریج هم مرحله به مرحله گسترش یافت و فراگیر شد. (باید متوجه بود که بخش های دولتی و عمومی اقتصاد بسته به اینکه حاکمیت در دستان کیست می توان مفهومی کاملا متفاوت داشته باشد و در جهت های مختلف چه سرمایه داری و چه غیر سرمایه داری بکار گرفته شود.)
روشن است که کوچک یا بزرگ بودن طبقه کارگر (طبقه متشکل کارگر به رهبری کمونیست ها و نه تعداد کارگران) هم معنای کیفی دارد و هم معنای کمی و در نهایت خود را در عرصه قدرت طبقاتی برای در دست گرفتن حاکمیت نشان می دهد.  در انقلاب بهمن همین کوچکی یا ضعف یا کم توانی باعث شد که نه تنها رهبری انقلاب در دست طبقه کارگر نباشد. طبقه کارگر کوچک و کم توان موجود در آن زمان (علیرغم بزرگی و عظمت شرکت کارگران در انقلاب) حتی در حاکمیت به رهبری اقشار میانی رهبری کننده انقلاب نیز مشارکت نداشت و از کلیه ارگان های اصلی رهبری انقلاب و دولت برآمده از آن کاملا بیرون ماند.
تاثیرت بیرونی بر سیاست های حاکم با تکیه بر مبارزات طبقاتی در دوران اول انقلاب (بر اساس تاکتیک های اتخاذ شده) البته برای آن بود که از فرصت پیش آمده برای تشکل هرچه قوی تر طبقه کارگر بهره گیری شود و این قدرت طبقاتی کوچک به قدرت طبقاتی بزرگ تر و قدرتمند تری تبدیل شود تا بتواند در مرحله اول مشارکتش در پیشبرد انقلاب را به متحدین بقبولاند و در مرحله بعدی با اثبات حقانیتش در پیگری راه و با گسترش بیشتر سهمش در فرایندهای سیاسی و اجتماعی راهبری را در دست گیرد.
سئوالی که از بزرگمهر باید کرد آن است که آیا اگر حزب توده ایران آن قدرت را داشت که رهبری انقلاب را در دست بگیرد هرگونه بهره کشی سرمایه دارانه در اقتصاد ملی را ملغی می کرد یا تا مدت ها اجازه می داد بخش هایی از سرمایه داری (بورژوازی ملی، خرده بورژوازی و ...) در کنار حاکمیت تحت برنامه ای مبتنی بر راه رشد غیر سرمایه داری ادامه حیات دهد؟قانون اساسی مورد تایید بزرگمهر و دیگر دوستانش اجازه می داد، پس اگر او این اجازه را در ذهن خود نمی دهد، باید روشن و واضح و بدون پرده پوشی بنویسد چرا و چگونه.
باید متوجه بود که این بحث ها در عالم ثانی رخ نمی دهد. باید متوجه شرایط و وضعیت کشور در شرایط حال بود و دید مثلا بر اساس برنامه مورد تایید ایشان پس از در دست گرفتن حاکمیت، با میلیون مغازه دار سودجوی بهره کش چه در بخش توزیع و چه در بخش تولید و کشاورزی چه باید کرد؟ آیا خورد کردن ماشین دولتی یعنی خورد کردن شیشه مغازه و ماشین این هموطنان؟ (حالا از هزاران تولید کننده با سرمایه متوسط که شاید از نظر بزرگمهر بلافاصله باید اعدام شوند، می گذریم.)
بزرگمهر نباید فراموش کند که برای تاکتیک ها و برنامه های پیشنهادی حزب خودساخته اش باید به «قدرت طبقاتی» طبقه کارگری که فعلا پشت سر او به راه نیفتاده متکی باشد وگرنه هر چه بگوید باد هواست.
در مورد بقیه مطلبش واقعا چیزی نمی توان گفت، شاید بهتر باشد منتظر مقالات روشنتری ماند که جای نقد بیشتری دارند. به ایشان توصیه می کنم به عبارت : «... بر مبنای تناسب قوا و خواست توده‌‌های عظیم...»  در گفتار نقل قول شده در بالا بیشتر دقت کند. احتمال دارد از زیر چشمش در رفته باشد ...
این «تناسب قوا» درست همان کلیدواژه ای است که بزرگمهر ها گم کرده اند و متاسفانه اگر آن را کنار بگذاریم، هر نامربوطی را می توان به راحتی به هم بافت و بعنوان اصول خدشه ناپذیر و جاودانی عرضه کرد و ... هر که را نپذیرفت «نادان» و «خائن» و «سوسیال دمکرات» و ... چه و چه نامید و متاسفانه خجالت هم نکشید ...
براستی بزرگمهر که به صحنه سیاست و جامعه ما نگاه می کند تناسب قوا را چگونه می بیند؟
باید منتظر تکمیل نوشته های اخیرش بود تا این راز بر ملا گردد.




[1]  http://www.rahetudeh.com/rahetude/2012/01decembre/3/rah.htmlتحلیل هایی مبهم به زبانی ناشایست
نقدی بر رجزخوانی های تکراری بزرگمهر
بخش دوم
احمد سپیداری
در ادامه همین بحث، بزرگمهر مجددا به سراغ پاره هایی از نوشته ام رجوع می دهد تا باز قضاوت هایی پر از گرد و خاک را به جای نقد نوشتهٔ من بیان کند. اما من چه گفته ام :
«محور اساسی این بحث ها بر آن است که در دوران امپریالیسم، برای کشورهایی که طبقهٔ کارگر آن بخش کوچکی از جامعه را تشکیل می دهد، یک انقلاب «خلقی» به رهبری طبقهٔ کارگر در اتحاد هر چه وسیع تر با نیروهای دهقانی و پیشه وری (خرده بورژوازی) و سرمایه داری ملی نیاز است تا سرمایه داری وابسته به امپریالیسم را به زیر بکشد.»
او چنان این گزارهٔ مشخص را تحریف مارکسیسم لنینیسم «انقلابی» خود یافته که پس از چندین خط رجزخوانی های آنچنانی هنوز حالش جا نیامده و اساسا فراموش می کند استدلالی درست و توضیحات لازم را برای اثبات نظرش بدهد. او ترجیح داده به کمک  ور رفتن با واژه های «کوچک» و «پیشه وری» بنویسد:
«می بینید؟! همه ی پشتک وارو زدن ها و بازی با جُستارها و مانش هایی برگرفته از اینجا و آنجا و شیوه ی چینش آن ها در کنار یکدیگر که نشانه های چشمگیر آمیختن ضد و نقیض ها با یکدیگر (اکلکتیسم) را دربر دارد، برای آن است که انقلاب ملی ـ دمکراتیک را در برابر «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» یا به گفته ی خود: «راه رشد غیر سرمایه داری» قرار داده، دو جُستار ناهماوند و ناهمتا وانماید. چه دانسته و آگاهانه برای فریب خواننده، چه ناآگاهانه چنین بازی یی پی گرفته شده باشد، فرآورده ی سخن، فرجامی سفسطه آمیز است و من تنها از روی خوشبینی وی را نادان نامیده ام!»
آیا براستی اصطلاح «راه رشد غیر سرمایه داری» را من اختراع کرده ام؟ آیا عین آنچه من گفته ام در بحث های کتاب راه رشد غیر سرمایه داری نوشته الیانوفسکی و ده ها مقاله و تحلیل پیرامون آن منعکس نشده بود؟ از آنجا که بزرگمهر حرفی را از من نخواهد پذیرفت، ترجیح دادم نقل قولی را از سایت «معلم اولش» بیاورم تا شاید منظورم را بهتر بفهمد:
حزب توده ایران البته معتقد بود که ایران کشوری است که وارد مرحله رشد سرمایه داری شده است ولی رشد غیرسرمایه داری به معنای جلوگیری از ادامه این مسیر و محدود کردن آن و در پیش گرفتن مسیری غیرسرمایه داری برای رشد بر مبنای تناسب قوا و خواست توده‌‌های عظیمی که در انقلاب 57 با خواست عدالت شرکت کرده اند ممکن است.
اندیشه حاکم بر تحلیل گران شوروی، بر مبنای تجربه برخی از کشورها در آسیا و آفریقا شکل گرفته بود. کشورهایی که جنبش‌‌های ناسیونالیستی در آنها پیروز شده بودند و بدلایل ژئوپولیتیک به همکاری با اتحاد شوروی تمایل داشتند.[1]
آیا آنچه در دوران مورد اشاره ام گفته می شد ، یعنی همین ایام مورد ذکر، «راه رشد غیر سرمایه داری» نبود؟
باید از بزرگمهر پرسید مگر بخش های اقتصادی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مطابق همین درک، مورد تایید حزب توده ایران نبود؟ مگر در قانون اساسی به یک اقتصاد تلفیقی اشاره نشده است. آنچه ما در آن زمان بر آن تاکید داشتیم، یعنی «راه رشد غیر سرمایه داری» مگر چیز دیگری بود؟ مرزبندی ها در این «جستار» ها کار بزرگمهر است و نه مقالهٔ من. (به نظر می رسد جستار یک واژه سازی توسط بزرگمهر در مقابل طبری است. من کاربرد طبری برای این واژه را که به معنای مقاله و مطلب تحقیقی است – جستارهایی در تاریخ- بیشتر می پسندم.) از نظر من، راه رشد غیر سرمایه داری برنامه حزب توده ایران بعنوان یک برنامه عمل برای دولت برآمده از آن انقلاب ملی دمکراتیک بود و معنی ندارد این دو را در مقابل هم گذاشت – یعنی اصلا هم ارض نیستند که در مقابل هم قرار گیرند – و به نظرم همین وارونه دیدن هاست که باعث می شود بزرگمهر حرکت متین در بحث های مرا «پشتک و وارو» ببیند. ناچارم به ایشان توصیه کنم موقع خواند نوشته های من از حرکات نمایشی موزون و ورزشی و آکروباتیکش دست بکشد تا دچار این مشکلات نشود.
تازه مگر سرمایه داری در جمهوری اسلامی برآمده از انقلاب، هیچگاه بطور کلی ممنوع شد؟ پاسخ روشن تر از آن است که بزرگمهر بتواند آن را کتمان کند. البته که صنایع بزرگ ملی شدند و کارخانجاتی که صاحبانش گریختند به تملکی نیمه دولتی درآمد و بنیادهایی که بعدها نقششان را دیدیم بخش های بزرگی از اقتصاد را متصرف شدند، اما بهره کشی سرمایه دارانه در بخش بزرگ و مهمی از اقتصاد پا برجا بود و به تدریج هم مرحله به مرحله گسترش یافت و فراگیر شد. (باید متوجه بود که بخش های دولتی و عمومی اقتصاد بسته به اینکه حاکمیت در دستان کیست می توان مفهومی کاملا متفاوت داشته باشد و در جهت های مختلف چه سرمایه داری و چه غیر سرمایه داری بکار گرفته شود.)
روشن است که کوچک یا بزرگ بودن طبقه کارگر (طبقه متشکل کارگر به رهبری کمونیست ها و نه تعداد کارگران) هم معنای کیفی دارد و هم معنای کمی و در نهایت خود را در عرصه قدرت طبقاتی برای در دست گرفتن حاکمیت نشان می دهد.  در انقلاب بهمن همین کوچکی یا ضعف یا کم توانی باعث شد که نه تنها رهبری انقلاب در دست طبقه کارگر نباشد. طبقه کارگر کوچک و کم توان موجود در آن زمان (علیرغم بزرگی و عظمت شرکت کارگران در انقلاب) حتی در حاکمیت به رهبری اقشار میانی رهبری کننده انقلاب نیز مشارکت نداشت و از کلیه ارگان های اصلی رهبری انقلاب و دولت برآمده از آن کاملا بیرون ماند.
تاثیرت بیرونی بر سیاست های حاکم با تکیه بر مبارزات طبقاتی در دوران اول انقلاب (بر اساس تاکتیک های اتخاذ شده) البته برای آن بود که از فرصت پیش آمده برای تشکل هرچه قوی تر طبقه کارگر بهره گیری شود و این قدرت طبقاتی کوچک به قدرت طبقاتی بزرگ تر و قدرتمند تری تبدیل شود تا بتواند در مرحله اول مشارکتش در پیشبرد انقلاب را به متحدین بقبولاند و در مرحله بعدی با اثبات حقانیتش در پیگری راه و با گسترش بیشتر سهمش در فرایندهای سیاسی و اجتماعی راهبری را در دست گیرد.
سئوالی که از بزرگمهر باید کرد آن است که آیا اگر حزب توده ایران آن قدرت را داشت که رهبری انقلاب را در دست بگیرد هرگونه بهره کشی سرمایه دارانه در اقتصاد ملی را ملغی می کرد یا تا مدت ها اجازه می داد بخش هایی از سرمایه داری (بورژوازی ملی، خرده بورژوازی و ...) در کنار حاکمیت تحت برنامه ای مبتنی بر راه رشد غیر سرمایه داری ادامه حیات دهد؟قانون اساسی مورد تایید بزرگمهر و دیگر دوستانش اجازه می داد، پس اگر او این اجازه را در ذهن خود نمی دهد، باید روشن و واضح و بدون پرده پوشی بنویسد چرا و چگونه.
باید متوجه بود که این بحث ها در عالم ثانی رخ نمی دهد. باید متوجه شرایط و وضعیت کشور در شرایط حال بود و دید مثلا بر اساس برنامه مورد تایید ایشان پس از در دست گرفتن حاکمیت، با میلیون مغازه دار سودجوی بهره کش چه در بخش توزیع و چه در بخش تولید و کشاورزی چه باید کرد؟ آیا خورد کردن ماشین دولتی یعنی خورد کردن شیشه مغازه و ماشین این هموطنان؟ (حالا از هزاران تولید کننده با سرمایه متوسط که شاید از نظر بزرگمهر بلافاصله باید اعدام شوند، می گذریم.)
بزرگمهر نباید فراموش کند که برای تاکتیک ها و برنامه های پیشنهادی حزب خودساخته اش باید به «قدرت طبقاتی» طبقه کارگری که فعلا پشت سر او به راه نیفتاده متکی باشد وگرنه هر چه بگوید باد هواست.
در مورد بقیه مطلبش واقعا چیزی نمی توان گفت، شاید بهتر باشد منتظر مقالات روشنتری ماند که جای نقد بیشتری دارند. به ایشان توصیه می کنم به عبارت : «... بر مبنای تناسب قوا و خواست توده‌‌های عظیم...»  در گفتار نقل قول شده در بالا بیشتر دقت کند. احتمال دارد از زیر چشمش در رفته باشد ...
این «تناسب قوا» درست همان کلیدواژه ای است که بزرگمهر ها گم کرده اند و متاسفانه اگر آن را کنار بگذاریم، هر نامربوطی را می توان به راحتی به هم بافت و بعنوان اصول خدشه ناپذیر و جاودانی عرضه کرد و ... هر که را نپذیرفت «نادان» و «خائن» و «سوسیال دمکرات» و ... چه و چه نامید و متاسفانه خجالت هم نکشید ...
براستی بزرگمهر که به صحنه سیاست و جامعه ما نگاه می کند تناسب قوا را چگونه می بیند؟
باید منتظر تکمیل نوشته های اخیرش بود تا این راز بر ملا گردد.



[1]  http://www.rahetudeh.com/rahetude/2012/01decembre/3/rah.html

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر