شبهعلم
آموزش مبانی تفکر علمی به جامعه یک ضرورت است
احمد جواهریان
چندی پیش یک ایمیل توزیعی (ایمیل هایی که همه برای هم فوروارد می کنیم) به دستم رسید که بحثی قدیمی را در ذهنم زنده کرد. ایمیل با این عکس زیبا شروع می شد :
هنگام انفجار و فرو پاشی ستارگان، گازها و موج های حاصل، ترکیبی بسیار زیبا بمانند گل رز ایجاد می کنند.
عکس از ناسا بوسیلهٔ تلسکوپ هابل
در زیر عکس نیز این نوشته به چشم می خورد که: « این پدیده در قرآن مجید در سوره الرحمن آیه 37 بیان گردیده است» و ضمن نوشتن آیه، ترجمهٔ آن با این مضمون درج شده بود: «هنگامی که آسمان از هم پاشیده شود و مانند رنگ سرخی رز(گلگون) درآید»...و نویسنده ی گمنام آن مطلب نتیجه می گرفت که : «چگونه 1400 سال پیش که هیچ تلسکوپی وجود نداشته اینچنین قرآن این صحنه را توصیف میکند !؟ بیایید لحظه ای بیاندیشیم...».
برای دوست جوانی که ایمیل را توزیع کرده بود نوشتم که عزیز من این دو نمی تواند به هم ربطی داشته باشد. رنگ سرخ گلگون به گلی به نام رُز ربطی ندارد. تازه این یکی از یک ستاره ی دور دست سخن به میان آورده که از روی زمین با هیچ تلسکپی دیده نمی شود و آن یکی منظورش آسمانی ست که بیابان ها را در آن زمان و هنوز این زمان سقف می بندد و بر دوش کوهها ایستاده است. و آخر اینکه اعتقاد به یک کتاب آسمانی تا آنجا که آموزش های دینی حکم می کنند، نیازی به این مسائل ندارد.
چند سال قبل به خانه ی دوستی در حاشیهٔ کویر رفته بودیم. فردی در آنجا به ما معرفی شد که به چندین اختراع حیرت انگیز در آن خانواده و در میان دوستان معروف شده بود. او به میان جمع هفت هشت نفری ما که ظاهرا ٌهمه تحصیلکرده بودند، آمد و به درخواست دوستان به شرح اختراعاتش پرداخت. او مدعی بود دیگر به سیم کشی چراغ های برق در کوچه ها نیازی نیست و او طرحی دارد که به لامپ ها با موج انرژی لازم را می رساند. او همچنین از دستگاهی صحبت کرد که با قراردادن آن در کف چاه، رطوبت ابرها به درون چاه های خشگ کویری هدایت می شود و از این طریق، آب لازم همیشه در دسترس خواهد بود. او از طرح های دیگری هم سخن گفت که گزاف تر می نمود. بسیاری از میهمانان با پرسش های مختلف و هیجان تمام سخنان او را دنبال می کردند. من از او پرسیدم که چه اقداماتی را دربارهٔ این طرح ها انجام داده است؟ و او پاسخ داد که برای هرگونه اقدامی به بودجه نیاز دارد و با نمایندگان استانداری در این رابطه مذاکره کرده است. برخی از حاضران از لزوم اختصاص بودجه برای اجرای این اختراعات با استقبال تمام حمایت کردند.
این اتفاق توجه مرا به خود جلب کرد. برایم این سئوال پیش آمده بود که چگونه این دوستان متوجه غیر علمی بودن سخنان آن فرد نمی شوند. این موضوع را تا مدت ها دنبال کردم و داستان را برای دیگران بازگو می کردم تا واکنش آن ها را بسنجم. باز هم بسیاری از اینکه چنین افراد خلاقی مورد حمایت قرار نگرفته اند، ابراز تاسف کردند. البته یکی از دوستان سخن جالبی گفت که طرح آن در اینجا خالی از لطف نیست. او معتقد بود که آن مخترع شهرستانی نیازهایی را برای اختراعات بعدی عنوان داشته و نه خود اختراعات را.
واقعیت تلخ آن است که این روزها بسیاری از مردم، حتی تحصیلکردگان، فرق بین علم و شبهعلم را نمی دانند و نمی توانند متوجه شوند که یک سخن مبای علمی دارد یا نه، چرا که مبنای تفکر علمی مدت هاست از نظام آموزشی ما رخت بربسته و بر ذهن و تفکر بسیاری ننشسته است. نمی خواهم در اینجا وارد دلایل این امر، و مطابق برخی نظرات، نقش کنکور و آزمون های تستی و ... در نظام جمهوری اسلامی بشوم. در این زمینه مقالات زیادی نوشته شده و نکته های قابل تعمقی عنوان شده است. تصور هم نمی کنم موضوع به جمهوری اسلامی خلاصه شود. باز برای بسط مطلب به داستان دیگری استناد می دهم.
چند هفته قبل در منزل یکی از آشنایان بنا بر مناسبتی میهمان بودیم. در میهمانی با یک خانم رمانیایی آشنا شدیم که استاد برجستهٔ رشتهٔ سینما در یکی از دانشگاه های شهر محل زندگی مان است. او که خود ظاهرا ً از شرکت کنندگان فعال در مبارزه برای به سقوط کشاندن رژیم چائوشسکو در کشورش بوده و بعد از فروپاشی به این دیار مهاجرت کرده ، تعریف های شگفت انگیزی از تجربیات زندگی اش داشت. صحبت های او از جمله اشاره ای هم به ریشه های این مشکل داشت. او می گفت بزرگ ترین اشتباه کمونیست ها این بود که آموزش علمی را به میان مردم می بردند و شیوههای مبارزه سیاسی را به شکلی علمی و کامل به مردم آموزش می دادند و ما این روش ها را علیه خود آن ها بکار گرفتیم. او اعتراف داشت که نظام آموزشی در آن دوران فوق العاده بود و نظام موجود جهانی با درس گرفتن از آن تجربه، دیگر اجازه نخواهد داد چنان نظام آموزشی ای پا بگیرد تا در نتیجه جوانانی با درک عمیق علمی به جامعه عرضه و بلای جانش بشوند... البته ما به این ناامیدی نیستم و معتقدیم ضرورت ها در هر حال راه خود را می گشایند.
باید توجه داشت که آموزش مبانی یک تفکر علمی، به یک معنا، ریشه ای تر از آموزش های سیاسی است. تجربه به من نشان داده که اگر به افراد شیوهٔ تفکر علمی آموزش داده شود، این شیوهٔ تفکر آن ها را، در کوران مبارزات، به انتخاب راهها و شیوههای درست تر و صحیح تر مبارزهٔ سیاسی-اجتماعی رهنمون خواهد شد.
شاید به همین دلیل، بسیاری از بزرگان چپ در تاریخ پر افتخار ما همیشه دستی هم در آموزش مبانی علمی به جامعه داشته اند و این ضرورتی ست که با گسترش فجیع و عوامفریبانه خرافات در جمهوری اسلامی وظیفهٔ همهٔ ما را دو چندان می کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر