۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

گردباد‌ها کی و از کدام سو برمی‌خیزند


گردباد‌ها کی و از کدام سو برمی‌خیزندنقدی بر مقاله‌ی «برای آن‌که بدانی باد از کدام سو می وزد1 »
احمد سپیداری
منبع : فرهنگ توسعه
شماره‌ی اخیر مجله‌ی نقد نو، در بخش یادبود جنبش سیاهکل و در پاسخ به دو سئوال طرح شده‌اش، مطلبی با نام "برای آن‌که بدانی باد از کدام سو می‌وزد" از آقای اکبر معصوم بیگی به چاپ رسانده که از بسیاری جنبه‌ها قابل توجه است. نثری پر شور و سرشار از آرمان‌خواهی و نیز مواضع شفاف و صریح، آن مقاله را به مطلبی موثر و اثر گذار بدل کرده که - اگر چه نکات قابل بحث و انتقاد در آن کم نیست - این روزها کم‌تر شاهد چاپ آن در نشریات مترقی محدود موجود هستیم. نویسنده‌ی مقاله ضمن نقد دیدگاه‌های نوستالژیک نسبت به گذشته، و در دفاع از جنبش مسلحانه‌ی آن سال‌ها، پاسخ نسل خود به مسایل عصرش را قیام سیاهکل می‌داند و در پایان مقاله می‌گوید: "اگر هر نسلی به مسایل عصر خود پاسخ درخور دهد، به جرات می‌توان گفت که یک گام به تحقق رویای رهایی نزدیک‌تر شده‌ایم." اما مشکل آن‌جاست که با تشریح این پاسخ بدون توضیحی پیرامون تغییرات آن در عصر حاضر، دستاوردهای تجربی آن نسل برای ارایه به نسل بعد چنان جمع‌بندی شده است که می‌تواند تا حدی یک‌جانبه و غیر واقع‌بینانه باشد.یکی از ویژگی‌های مهم جنبش قهرمانانه سیاهکل و شاید دیگر جنبش‌های فعال در آن روزگار که با نوشته‌ی نوستالژیک آقای اکبر معصوم‌بیگی دوباره یادآوری می‌شود، خصلت نفی گرایانه‌ی آن است. او نیز مانند بسیاری از مدافعین آن روز جنبش مسلحانه، سنگ بنای اولیه جنبش را بر نفی مبارزات ظاهرا بی‌نتیجه‌ی گذشته می‌گذارد و جنبش مسلحانه‌ی نیمه‌ی دوم دهه‌ی چهل و سال‌های اولیه‌ی دهه‌ی 50 را تا یگانه جنبش اجتماعی ممکن و اثرگذار ارتقا می‌بخشد که گویا بر رادیکالیسم انقلابی در همه‌ی ابعاد جامعه و روحانیت رهبری کننده‌ی آن در دوران انقلاب بهمن تاثیر هژمونیک داشته است. فراموش نکرده‌ایم که شعار محوری جنبش سیاهکل نیز همین بود که: "تنها ره رهایی جنگ مسلحانه." نویسنده در برابر این پرسش منطقی که اگر همه چیز دقیق و درست انتخاب شده، پس دلیل شکست جنبش چیست، دو تن از رهبران سازمانی همان جنبش را که در روزگار مورد بحث و به گفته‌ی او "از سرکوب‌ها جان بدر برده بودند"، مقصر اصلی قلمداد می‌کند – به طوری که گویا اگر آن‌ها قهرمان‌هایی در حد انتظار نویسنده می‌بودند، موتور کوچک، موتور بزرگ را به‌کار انداخته بود و سرنوشت دیگری رقم می‌خورد. او می‌گوید: "سال 54 نخستین مرحله از استراتژی جنبش به پایان آمده بود و مرحله‌ی دوم بزنگاه خطیر و دشوار پیوند جنبش مسلحانه و طبقه‌ی کارگر و زحمتکشان بود، ولی از قرائن پیداست که رهبرانی که از موج سرکوب‌ها جان بدر برده بودند، تمهیدی برای مرحله ی دوم (مرحله‌ای که قرار بود موتور کوچک موتور بزرگ را به حرکت درآورد) نیاندیشیده بودند. قصد نداشتم با تکیه بر ضعیف‌ترین بخش آن مطلب، نکات مثبت طرح شده در آن نوشته را کم‌رنگ کنم، اما وقتی با نگاهی مواجه شدم که در امروز جهان می‌ایستد و در چارچوبی ملی (بی‌توجه به مشابهت‌های بسیار زیاد شکل گیری و اوج و فرود جنبش چپ مسلحانه در سطح جهان با جنبش مسلحانه سیاهکل) و بدون توجه به شکست‌های دردناک جهانی مبارزان چپ – چه مسلحانه و چه غیر مسلحانه - در دهه‌های بعد از آن دوره تاریخی، قضیه را این طور ساده‌نگرانه تحلیل می‌کند، به‌راستی حیرت کردم. این یک واقعیت است که جنبش سیاهکل با انتقادات گاه بسیار جدی مواجه شده بود که گاه تا نفی ارزش‌های آن در همه‌ی ابعاد می‌رسید، اما آن‌که سنگ بنای این‌گونه انکار را گذاشت، خود بنیانگذاران جنبش سیاهکل بودند، نه منتقدین آن‌ها.آن‌چه ضعف آن روز و متاسفانه هنوز امروز بسیاری از روشنفکران سیاسی و اجتماعی ما بوده و هست، آن است که خود را نه بخشی از جنبش مردم، بلکه به جای آن می‌گذارند و می‌بینند. آن‌ها متوجه نیستند که سیر تحولات اجتماعی و سیاسی در یک جامعه، بسیار پیچیده‌تر و چند وجهی‌تر از آن است که بتوان با این‌گونه مدل سازی‌های ساده و خطی آن را شناخت و بر روند رشد آن تاثیر گذاشت. جامعه ایران در دهه‌ی پنجاه آبستن تحولاتی بود که در انقلاب بهمن 57 به سطح قابل مشاهده‌اش کشیده شد. مبارزات مردم در سال‌های 56 و 57 تنها نشان از تاثیر جنبش مسلحانه نداشت، بلکه همه‌ی اشکال مبارزه که در ردشان از جمله بوسیله‌ی دوستان نویسنده‌ی مقاله قلم‌فرسایی شده بود، به شکلی بسیار وسیع در آن به‌کار گرفته شد و به نمایش درآمد و این درس دوباره‌ای بود از آن‌چه در ادبیات سوسیالیستی کشور ما هم بارها مورد تاکید قرار گرفته بود. در سقوط رژیم شاهنشاهی همه‌ی جنبش‌های ضد دیکتاتوری با اشکال و شیوه‌های مبارزه‌ی متفاوت خود در کنار یک‌دیگر نقش آفرینی کردند. شاید آقای معصوم ‌بیگی علاقه داشتند کارگران شرکت نفت برای مثال تفنگ بدست می‌گرفتند و با شاه مسلحانه می‌جنگیدند. آری این شیوه‌ی مبارزه فرصت ترویج را در میان آن‌ها نیافت. اما آن‌ها با اعتصاب کمر شکن خود ضربه‌ی مرگباری به رژیم زدند. بیانیه اعتصاب سراسری نفتگران را هم هنوز می‌شود یافت و مطالعه کرد و متوجه شد که همان مبارزات به قول برخی از دوستان ایشان "ورشکسته‌ی گذشته" چه نقش پر رنگی در به میدان کشیدن و سازماندهی آن داشته است. روحانیون و بازاریان نیز نه تنها به جنبش مسلجانه - چه چپ و چه اسلامی - روی خوشی نشان ندادند و تا پایان به جلوگیری از گسترش آن پرداختند، ولی نقش به سزایی در برگزاری تظاهرات عظیم مردمی و بسیج مردم کوچه و بازار، به‌ویژه حاشیه نشینان شهری داشتند که بدون آن انقلابی ممکن نبود. چرا ما باید با محکوم کردن دیگران به پایمال کردن ارزش‌های به حق جنبش مسلحانه ، به همان شیوه و روش ارزش‌های دیگر جنبش‌های غیر مسلحانه را رد کنیم و نادیده بگیریم؟البته امروز ما با مسایل آن روزگار کم‌تر مواجه‌ایم، اما مسایل بسیارپیچیده‌تر از آن دوران است و جنبش‌های اجتماعی امروز پر شمارتر و متنوع‌ترند و این‌که امروز مسایل جهانی‌تر از آن روز است و نگاه‌های صرفا داخلی و ملی به مسایل می‌تواند به تحلیل‌هایی به کلی گمراه کننده منجر شود. به عبارت دیگر، علاوه بر جنبش های سیاسی عدالت خواهانه، جنبش‌های آزادی‌خواهانه، ملی، زنان، صلح، محیط زیست و... در جامعه فعال‌اند که تفاوت‌های بسیاری در اهداف و روش‌های مبارزه دارند. بسیاری از روشنفکران اجتماعی ما هنوز هم نشسته‌اند که بقیه به حقانیت راه آنان پی‌ببرند و به آن‌ها بپیوندند. هنوز هم بسیاری از آن ها تصور می‌کنند که راه درست یکی است و بقیه‌ی مبارزات انحرافی و بی‌نتیجه است. و این همان چیزی‌ست که می‌باید بدون نگاه نوستالژیک به گذشته مورد نقد بی‌رحمانه قرار گیرد. به نظر من بزرگ‌ترین درس از تجربه‌ی جنبش‌های چپ ما این است که تغییر و تحولات اجتماعی پدیده‌ای دیالکتیک، پیچیده و از برخی جنبه‌ها فازی1 ست و نباید علیرغم وجود دانش عظیم سیاسی- اجتماعی مارکسیسم - لنینیسم تصور کنیم که دانش ما از آن به انتها رسیده و ما همه‌ی زوایای پنهان و آشکار آن را می‌شناسیم. به همین دلیل باید تلاش بر آن داشته باشیم تا جنبش‌های اجتماعی را در تاثیر متقابل و در ائتلاف و اتحاد عمل با یک‌دیگر جستجو نماییم. ما برای درک آن‌که گردباد‌ها کی و از کدام سو برخواهند خواست به بادسنج‌های بسیار متعدد با نقطه دیدهای متفاوت نیازمندیم. روایت‌ها و درک‌های تک بعدی می‌توانند علیرغم شگفت انگیزی‌شان ما را گم‌راه کنند.1- برای آنکه بدانی باد از کدام سو می وزد - اکبر معصوم بیگی – نقد نو شماره ی162- FUZZY

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر