ریشهٔ بسیاری از گمراهی ها، مطلق گرایی ست
احمد سپیداری
شاید کم تر کسی را بیابیم که رسما مطلق گرایی را بستاید و در نکوهش آن با ما همراه نشود، اما مطلق گرایی یکی از آن خطاهایی ست که اغلب به شکلی ناخودآگاه دچار آن می شویم و در سراب درخشنده اش به گمراهی می افتیم.
مطلق گرایی یکی از بدترین آفت ها در درک دیالکتیک – بویژه دیالکتیک ماتریالیستی – است و اساسا دیالکتیک ماتریالیستی در جدل با مطلق گرایی های ذاتی اندیشه های ایده آلیستی هگل بود که توسط مارکس پا به عرصهٔ فلسفه و دانش بشری گذاشت و با پیوند این دو با یکدیگر برای اولین بار در تاریخ بشری، فلسفه را به یک فلسفهٔ علم بدل کرد.
درک دوگانگی ها در مسیر تبدیل یک پدیده به پدیدهٔ دیگر یا تغییر دائمی موقعیت ها در یک فرایند دگرگونی – و از جمله خود فرایند شناخت علمی –البته در ادعا، آسان و روشن و ضروری تلقی می شود، اما در عمل گاه بسیار بسیار دشوار است.
مطلق گرایی، معمولا و یا در بیشتر موارد، انسان را از درک چیزی جز یک امر مطلق باز می دارد. فردی که به دام فریبندهٔ مطلق گرایی می افتد،، نظری را که مطلق نباشد اساسا واقعی نمی داند. با یک دید مطلق گرا، وجود دوگانگی و چندگانگی در یک تاکتیک سیاسی بدین معنی است که نظری سر هم بندی شده عنوان شده تا به یک ناگفته پوشش داده شود. مطلق گرایی در بحث ها باعث می شود نظری را که نمی فهمیم (گاه تا حدی هم می فهمیم ولی به هزار و یک دلیل با آن مسئله داریم)، به یک نظر و یا امر مطلقی تقلیل دهیم، و بعد با جایگزینی این مطلق خودساخته به جای نظر عنوان شده، به نقد این نظر سوم بپردازیم.
برای مثال، از دید بسیاری از مطلق گرایان یا اتحاد شوروی سابق سوسیالیستی بوده و لذا مدل ایده آل همیشگی بشریت از همهٔ جنبه هاست و یا سرمایه داری دولتی تلقی می شود که هیچ قرابتی با سوسیالیسم نداشته است. از دید آن ها جمهوری دمکراتیک چین یا سوسیالیستی است و لذا صحبت از بکارگیری گستردهٔ روش های سرمایه دارانه در کنار سوسیالیسم در آن بی معنی است و یا وجود سرمایه داری در کنار بخش سوسیالیستی هنوز بسیار قدرتمند در اقتصاد آن کشور نمود بارز سرمایه داری بودن اقتصاد آن کشور است و ما با یک «سوسیال امپریالیسم» تازه سر و کار داریم.
چون در عالم واقع معمولا مطلق های فرض گرفته شده وجود خارجی ندارد، و دوگانگی ها و چندگانگی های حیرت انگیز، ذاتی بسیاری از پدیده ها و واقعیت های بیرونی و درونی زندگی فردی و اجتماعی ماست، مطلق گرایان به ایده آلیسم نابی گرایش می یابند تا در فضای یکدست آن، چیزی به اندیشه های پاکشان خللی وارد نسازد.
چنین فضای فکری ای طبعا پایدار نیست و مرتبا با رویدادهای واقعی دستخوش نا به سامانی می شود و یکدستی کاذبش را از دست می دهد، اما متاسفانه همیشه هم نمی توان انتظار نتیجه گیری های مثبتی از این تجربهٔ تلخ داشت. بدین معنی که، مطلق گرایی های نهادینه شده در یک فرد، مانع ازهر نوع نتیجه گیری غیر مطلق می شود. آنچه معمولا با آن روبرو می شویم، وجود یک سیستم نایکپارچهٔ تفکری است که مطلق ها مختلف گاه ناهمگونی را گرده هم آورده و برای هر یک از نیازهای فکری، یکی از این مطلق ها را بکار می گیرد.
در واقع متاسفانه برخی از ما خرده مطلق های بسیاری را از مطلق های درهم شکستهٔ قبلی مان با خود یدک می کشیم و جالب آن است که با تلاشی دیوانه وار هم می خواهیم ثابت کنیم نگاهی یکپارچه، و منسجم، دیالکتیکی و پویا، واقعبین و ماتریالیستی به امور داریم و اگر کسی ما را دعوت به کنکاش عمیق پیرامون مباحث گذشته، با تکیه به دستاوردهای علمی دیروز و امروز جهان مان بکند، و از ما بخواهد مطلق گرایی ها را کنار بگذاریم و از سطح به عمق برویم، تا بتوانیم یک انقلابی واقعی و تاثیر گذار باشیم، بی هیچ درنگی «راست» و دنبال رو سرمایه داری اش می خوانیم تا اثر گذاری اش بر مخاطبانی را که به اشتباه «گنگ و منگ» شان پنداشته ایم، خنثی سازیم.
به نظر می رسد تا معلوم نشود ما دقیقا چه می گوییم، و اینکه چرا و کدام یک از نظرهای ما درست تر و به سامان تر است، و لذا بیشتر به کار مبارزه برای رهایی نیروی کار از دیکتاتوری سرمایه می آید، نمی توان به قضاوت و داوری اندیشه ها و اندیشه پردازانی نشست که درگیر چنین بحث هایی شده اند. پیشداوری ها کمکی به کار ما نمی کند.
بزرگ ترین سئوالی که باید یک تحلیلگر صادق و متعهد از خود بکند، آن است که چرا کدام واقعیت ها را ندیده بودم و ندیده بودیم. سیلی واقعیت ها گاه بزرگ ترین آموزگار است. اگر کسی از آن ها نیاموزد ... هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار ....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر