بهبود اقتصادی برای چه کسی
نوشته ی: سام هاموند[1] برگردان: هما احمدزاده
در جوامع اولیه رسم بود که پینه دوز کفش می دوخت. بعداز سربرآوردن سرمایه داری همراه با استثمار طبقاتی اش، روابط تولیدی و رقابت بازار، کارخانه های کفشدوزی هزاران نفر را به خدمت گرفتند.
سرمایه، به واسطه ی گرایش به کاهش هزینه ی تولید و تسلط بربازار، به تقسیم نیروی کار به بخش های کوچ و کوچک تر، هربخش با تعداد اندک نیروی کار، اما با تخصص بیشتر شتاب بخشید. و به نوبه ی خود، این خود به رقابت بین کارگران دامن زد، رقابت بین کارگران، بخصوص در فضائی که دریایی از مازاد نیروی کار ( نیروی کار بیکار) وجوددارد که به گدائی به درکارخانه ها می روند و دستمزدهای کمتری نسبت به دستمزد کسانی که در کارخانه ها مشغول کارند را پیشنهاد می دهند. و دقیقا این پدیده است که نیروی کار ارزان برای سرمایه ایجاد می کند و بیکاری را پدید می آورد.
سرمایه داری، در ضمن رشد و گذراندن مراحل خود، تلاش می کند که هرچیز را به کالا تبدیل کند تا بتواند آن را در بازار بفروش برساند. اقتصاد بازار. در سرمایه داری، نیروی کار مانند هر کالای دیگری خرید و فروش می شود. " بازار کار"- نمای کریه این قسمت از زندگی بشر، درازکردن دست برای دریافت دستمزد برای ادامه ی زندگی است.
کارل مارکس اشاره کرده است که یک کالا همیشه قیمتی بالاتر یا پائین تر از هزینه ی تولیدش پیداخواهدکرد، و برای سرمایه دار سودده و یا ضررده می شود. اگر نیروی کار بیش از هزینه ی تولیدش به فروش برسد ( پرورش و نگهداری بچه ها، تحصیلات، مسکن دادن، و غیره) کارگران زندگی می کنند و اندکی از لذایذ زندگی را می خرند. اگر قیمت نیروی کار کمتر از هزینه ی تولیدش شود، کارگران گرسنگی می کشند، و نمایانگرمنظره ی وحشتناکی از فقر می شوند، و نتیجه ی آن مرض و قحطی است.
بطور تاریخی، در نتیجه ی مداخله ی اجتماعی و سیاسی طبقه ی کارگر در این پدیده بوده که جنبش کارگری پدید آمده است. کارگران برای کسب منافع اقتصادی و ایجاد نهادهای توسعه ای با اهداف اجتماعی- سیاسی و ایدئولوژیک به هم متصل شدند. رفرمیسم و انقلابیگری دو شاخه ی ایدئولوژی رقیب و عمده اند، که در داخل رشد می کند و از خارج وارد می شود. هریک در زمان ها و مکان های مختلف غالب بوده اند، اما هردو همواره در مبارزات طبقاتی حضورداشته اند. بنابراین اینجا یک انتخاب مطرح است: در این برهه ی زمانی ما به کدام احتیاج داریم؟ بعدا به این بیشتر می پردازیم.
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی ( او ای سی دی)[2] ، که در سال 1947 برای پیش بردن برنامه مارشال بعداز جنگ و برای اطمینان از بازسازی اروپا در حیطه ی سرمایه داری سازمان داده شد، نهادی اقتصادی به موازات ناتو، و ابزاری برای رقابت بین سرمایه داری و بلوک سوسیالیستی بود. بیست کشور تاسیس کننده ی آن حالا به سی کشوررسیده است و وارد نیم کره ی جنوبی ( استرالیا، نیوزلند) و آسیا ( ترکیه) شده است. تمام کشورهای عضو به اصطلاح اقتصاد بازار آزاد ( بازار کار فراموش نشود)، به صندوق بین المللی پول متعهدند. به طعنه، اوای سی دی منبع تحقیق بزرگی است برای هرکسی که روند اقتصادی و توسعه را مورد بررسی قرار می دهد. و حتی بامزه تر این که، درست مشابه بیشتر نخبگان فکری امپریالیست های نئولیبرالی، اوای سی دی اقتصاد بازار را تحسین می کند هرچند که اخیرا ضرورت وضع مقرراتی و تزریقات محرک را وعظ می کند. این سازمان به خطرات افزایش بیکاری مدام جهانی اشاره می کند که بطور اجتناب ناپذیر مقاومت اجتماعی را پدید می آورد و به .... می انجامد؟ آنها جمله را به پایان نمی رسانند: به حرکت انقلابی منجر می شود. رفرمیست ها به چالش مستقیم سرمایه داری نمی روند، رفرمیسم زمین مناسبی است برای پخش بذر انقلابیگری و نفی خود.
مشابه بیشتر سخنگویان امپریالیست اوای سی دی ناامیدانه در جستجوی علائم بهبودی می باشد. اگر یک اتومبیل به فروش برسد و یا یک شاهی سود کسب شود، این علامت بهبودی باشکوه می شود. همان موقع، همزمان و به موازات، آن بیکاری دائم پیش بینی می شود. برای مثال کانادا پیش بینی کرده که میزان رسمی بیکاری برای 2010 یا حتی 2011 به 10 درصد می رسد.
همزمان، ما با پدیده ی سیرصعودی بیکاری ( بخوان فقر، تلاشی خانواده ها، بی خانمانی، کار ارزان و ناامیدی بطورکلی بیچارگی) و بهبود( بخوان دوباره کسب سود، استثمار، بانکداران و صاحبان صنایع ثروتمند) روبرو هستیم.
کدام صحیح است؟ هردو، زیرا سرمایه داری جامعه ای طبقاتی است، و منافع یک طبقه در تضاد با منافع طبقه ی دیگر است. بحران موجود حاصل سرمایه داری است، و سرمایه داری محرک بحران شدیدتر بعدی، که همراه با افزایش انفجاری رنج کشیدن، جنگ و نابودی و نیستی محیط زیست، نیز می باشد. بدون مداخله، آینده بدتر از امروز است.
اما اگر سرمایه پیش برنده ی بازار است، و بازار محتاج مصرف کننده، چگونه می توان بهبود اقتصادی با بیکاری و کار ارزان که بازار را کوچک می کند، و عدم توانائی خرید مردم را افزایش می دهد، همراه باشد؟
و این همان واقعیتی است که سرمایه داری را سیستم اجتماعی ای می کند که عمر مفیدش به پایان رسیده. این سیستم به مرحله ی امپریالیسم رسیده است، مرحله ای که رکود پدیده ای دائمی است، و محرک اقتصادی فقط می تواند منطقه ای باشد و با ارزان شدن نیروی کار و دستیابی به منابع و بازار از کانال جنگ بدست بیاید.
برخی از اعضای طبقه ی کارگر فکرمی کنند که می توانند به عنوان قسمت جزئی ای از طبقه ی کارگر، "اشرافیت طبقه ی کارگر" در میان طبقه ی خود، ادامه ی حیات دهند، و در دریایی از کار ارزان، نیمه کاری یا بیکاری زندگی کنند. این فقط می تواند مرحله ای انتقالی و موقت باشد، زیرا تن دادن آن ها به این وضع فقط به پیش رفتن هدف طبیعی سرمایه که همانا نابودی نیروی کار بطورکلی و پائین کشیدن قیمت آن است، کمک می کند.
در 1847، کارل مارکس در دستمزد – کار و سرمایه در باره ی بخش رو به فزونی نیروی کار و تاثیر بازار رقابتی سرمایه داری نوشت:" ما با شتاب پیش نویس طرح کلی جنگ صنعتی بین خود سرمایه داران را در سطح گسترده ای آماده کرده ایم. این جنگ این ویژگی خاص را دارد که جنگ های حاصل از آن با اخراج کارگران بیشتر برنده می شوند تا با بازآموزی آن ها. ژنرال های این جنگ ( سرمایه داران) با یکدیگر سر این که چه کسی می تواند تعداد بیشتری سرباز صنعتی ( کارگر) اخراج کند، به رقابت می پردازند."
تعدیل نیروی کار، تکنولوژی، افزایش سرعت، افزایش فشارکار، وخیم شدن شرایط کار، افزایش تولید و قیمت پائین تر به کمک نیروی کار کمتر. آیا این شرایط کارخانجات کانادائی، به خصوص صنعت اتومبیل سازی نیست؟
هم رفرمیست ها و هم انقلابیون بطور تاریخی با رقابت بین کارگران گلاویزشده اند. و از آنجا است که کلمه ی اتحادیه کارگری، در تقابل با کارگر منفرد، آمده. و در این نقطه است که مذاکرات دسته جمعی کارگری تلاش می کند قراردادهای انفرادی را از میدان بدرکند.
رفرمیست ها می توانند در کوتاه مدت مفیدفایده باشند، اما به زودی درمی یابند که با سیاست " شلاق و شیرینی" سرمایه داری آن ها را درمسیر تقابل منافع " اعضا" با منافع کل طبقه رانده است.
این بسیاری از مواقع آگاهانه هم نیست، در واقع امر در مقابلش مقاومت هم می شود، اما همواره فشاری از سوی سرمایه ی نیرومندتر وارد می شود. برای پشت سرگذاشتن این خطر به چشم اندازگسترده تر، آگاهی بیشتری نیازاست که تمام طبقه را دربرگیرد و تمام طبقه را برای یافتن راه حلی به نوعی سوسیالیستی آموزش دهد. و این ایدئولوژی ای انقلابی است، ایدئولوژی ای که خود را وقف ریشه کن کردن مسبب به عنوان یافتن نیروی محرکه ای برای حل مشکل، کرده است.
به عنوان یک طبقه، برای مقاومت و حفظ خود به چه چیز نیازداریم؟ رقابت یا همکاری؟ همنوع خواری، تاخت و تاز و یورش و ممانعت، یا وحدت و نزدیکی" و این سئوالی است که احتیاج به مباحثه دارد. شما چه فکر می کنید؟
[1] Sam Hammond
[2] Organization for Economic Co‑operation and Development (OECD),
نوشته ی: سام هاموند[1] برگردان: هما احمدزاده
در جوامع اولیه رسم بود که پینه دوز کفش می دوخت. بعداز سربرآوردن سرمایه داری همراه با استثمار طبقاتی اش، روابط تولیدی و رقابت بازار، کارخانه های کفشدوزی هزاران نفر را به خدمت گرفتند.
سرمایه، به واسطه ی گرایش به کاهش هزینه ی تولید و تسلط بربازار، به تقسیم نیروی کار به بخش های کوچ و کوچک تر، هربخش با تعداد اندک نیروی کار، اما با تخصص بیشتر شتاب بخشید. و به نوبه ی خود، این خود به رقابت بین کارگران دامن زد، رقابت بین کارگران، بخصوص در فضائی که دریایی از مازاد نیروی کار ( نیروی کار بیکار) وجوددارد که به گدائی به درکارخانه ها می روند و دستمزدهای کمتری نسبت به دستمزد کسانی که در کارخانه ها مشغول کارند را پیشنهاد می دهند. و دقیقا این پدیده است که نیروی کار ارزان برای سرمایه ایجاد می کند و بیکاری را پدید می آورد.
سرمایه داری، در ضمن رشد و گذراندن مراحل خود، تلاش می کند که هرچیز را به کالا تبدیل کند تا بتواند آن را در بازار بفروش برساند. اقتصاد بازار. در سرمایه داری، نیروی کار مانند هر کالای دیگری خرید و فروش می شود. " بازار کار"- نمای کریه این قسمت از زندگی بشر، درازکردن دست برای دریافت دستمزد برای ادامه ی زندگی است.
کارل مارکس اشاره کرده است که یک کالا همیشه قیمتی بالاتر یا پائین تر از هزینه ی تولیدش پیداخواهدکرد، و برای سرمایه دار سودده و یا ضررده می شود. اگر نیروی کار بیش از هزینه ی تولیدش به فروش برسد ( پرورش و نگهداری بچه ها، تحصیلات، مسکن دادن، و غیره) کارگران زندگی می کنند و اندکی از لذایذ زندگی را می خرند. اگر قیمت نیروی کار کمتر از هزینه ی تولیدش شود، کارگران گرسنگی می کشند، و نمایانگرمنظره ی وحشتناکی از فقر می شوند، و نتیجه ی آن مرض و قحطی است.
بطور تاریخی، در نتیجه ی مداخله ی اجتماعی و سیاسی طبقه ی کارگر در این پدیده بوده که جنبش کارگری پدید آمده است. کارگران برای کسب منافع اقتصادی و ایجاد نهادهای توسعه ای با اهداف اجتماعی- سیاسی و ایدئولوژیک به هم متصل شدند. رفرمیسم و انقلابیگری دو شاخه ی ایدئولوژی رقیب و عمده اند، که در داخل رشد می کند و از خارج وارد می شود. هریک در زمان ها و مکان های مختلف غالب بوده اند، اما هردو همواره در مبارزات طبقاتی حضورداشته اند. بنابراین اینجا یک انتخاب مطرح است: در این برهه ی زمانی ما به کدام احتیاج داریم؟ بعدا به این بیشتر می پردازیم.
سازمان توسعه و همکاری اقتصادی ( او ای سی دی)[2] ، که در سال 1947 برای پیش بردن برنامه مارشال بعداز جنگ و برای اطمینان از بازسازی اروپا در حیطه ی سرمایه داری سازمان داده شد، نهادی اقتصادی به موازات ناتو، و ابزاری برای رقابت بین سرمایه داری و بلوک سوسیالیستی بود. بیست کشور تاسیس کننده ی آن حالا به سی کشوررسیده است و وارد نیم کره ی جنوبی ( استرالیا، نیوزلند) و آسیا ( ترکیه) شده است. تمام کشورهای عضو به اصطلاح اقتصاد بازار آزاد ( بازار کار فراموش نشود)، به صندوق بین المللی پول متعهدند. به طعنه، اوای سی دی منبع تحقیق بزرگی است برای هرکسی که روند اقتصادی و توسعه را مورد بررسی قرار می دهد. و حتی بامزه تر این که، درست مشابه بیشتر نخبگان فکری امپریالیست های نئولیبرالی، اوای سی دی اقتصاد بازار را تحسین می کند هرچند که اخیرا ضرورت وضع مقرراتی و تزریقات محرک را وعظ می کند. این سازمان به خطرات افزایش بیکاری مدام جهانی اشاره می کند که بطور اجتناب ناپذیر مقاومت اجتماعی را پدید می آورد و به .... می انجامد؟ آنها جمله را به پایان نمی رسانند: به حرکت انقلابی منجر می شود. رفرمیست ها به چالش مستقیم سرمایه داری نمی روند، رفرمیسم زمین مناسبی است برای پخش بذر انقلابیگری و نفی خود.
مشابه بیشتر سخنگویان امپریالیست اوای سی دی ناامیدانه در جستجوی علائم بهبودی می باشد. اگر یک اتومبیل به فروش برسد و یا یک شاهی سود کسب شود، این علامت بهبودی باشکوه می شود. همان موقع، همزمان و به موازات، آن بیکاری دائم پیش بینی می شود. برای مثال کانادا پیش بینی کرده که میزان رسمی بیکاری برای 2010 یا حتی 2011 به 10 درصد می رسد.
همزمان، ما با پدیده ی سیرصعودی بیکاری ( بخوان فقر، تلاشی خانواده ها، بی خانمانی، کار ارزان و ناامیدی بطورکلی بیچارگی) و بهبود( بخوان دوباره کسب سود، استثمار، بانکداران و صاحبان صنایع ثروتمند) روبرو هستیم.
کدام صحیح است؟ هردو، زیرا سرمایه داری جامعه ای طبقاتی است، و منافع یک طبقه در تضاد با منافع طبقه ی دیگر است. بحران موجود حاصل سرمایه داری است، و سرمایه داری محرک بحران شدیدتر بعدی، که همراه با افزایش انفجاری رنج کشیدن، جنگ و نابودی و نیستی محیط زیست، نیز می باشد. بدون مداخله، آینده بدتر از امروز است.
اما اگر سرمایه پیش برنده ی بازار است، و بازار محتاج مصرف کننده، چگونه می توان بهبود اقتصادی با بیکاری و کار ارزان که بازار را کوچک می کند، و عدم توانائی خرید مردم را افزایش می دهد، همراه باشد؟
و این همان واقعیتی است که سرمایه داری را سیستم اجتماعی ای می کند که عمر مفیدش به پایان رسیده. این سیستم به مرحله ی امپریالیسم رسیده است، مرحله ای که رکود پدیده ای دائمی است، و محرک اقتصادی فقط می تواند منطقه ای باشد و با ارزان شدن نیروی کار و دستیابی به منابع و بازار از کانال جنگ بدست بیاید.
برخی از اعضای طبقه ی کارگر فکرمی کنند که می توانند به عنوان قسمت جزئی ای از طبقه ی کارگر، "اشرافیت طبقه ی کارگر" در میان طبقه ی خود، ادامه ی حیات دهند، و در دریایی از کار ارزان، نیمه کاری یا بیکاری زندگی کنند. این فقط می تواند مرحله ای انتقالی و موقت باشد، زیرا تن دادن آن ها به این وضع فقط به پیش رفتن هدف طبیعی سرمایه که همانا نابودی نیروی کار بطورکلی و پائین کشیدن قیمت آن است، کمک می کند.
در 1847، کارل مارکس در دستمزد – کار و سرمایه در باره ی بخش رو به فزونی نیروی کار و تاثیر بازار رقابتی سرمایه داری نوشت:" ما با شتاب پیش نویس طرح کلی جنگ صنعتی بین خود سرمایه داران را در سطح گسترده ای آماده کرده ایم. این جنگ این ویژگی خاص را دارد که جنگ های حاصل از آن با اخراج کارگران بیشتر برنده می شوند تا با بازآموزی آن ها. ژنرال های این جنگ ( سرمایه داران) با یکدیگر سر این که چه کسی می تواند تعداد بیشتری سرباز صنعتی ( کارگر) اخراج کند، به رقابت می پردازند."
تعدیل نیروی کار، تکنولوژی، افزایش سرعت، افزایش فشارکار، وخیم شدن شرایط کار، افزایش تولید و قیمت پائین تر به کمک نیروی کار کمتر. آیا این شرایط کارخانجات کانادائی، به خصوص صنعت اتومبیل سازی نیست؟
هم رفرمیست ها و هم انقلابیون بطور تاریخی با رقابت بین کارگران گلاویزشده اند. و از آنجا است که کلمه ی اتحادیه کارگری، در تقابل با کارگر منفرد، آمده. و در این نقطه است که مذاکرات دسته جمعی کارگری تلاش می کند قراردادهای انفرادی را از میدان بدرکند.
رفرمیست ها می توانند در کوتاه مدت مفیدفایده باشند، اما به زودی درمی یابند که با سیاست " شلاق و شیرینی" سرمایه داری آن ها را درمسیر تقابل منافع " اعضا" با منافع کل طبقه رانده است.
این بسیاری از مواقع آگاهانه هم نیست، در واقع امر در مقابلش مقاومت هم می شود، اما همواره فشاری از سوی سرمایه ی نیرومندتر وارد می شود. برای پشت سرگذاشتن این خطر به چشم اندازگسترده تر، آگاهی بیشتری نیازاست که تمام طبقه را دربرگیرد و تمام طبقه را برای یافتن راه حلی به نوعی سوسیالیستی آموزش دهد. و این ایدئولوژی ای انقلابی است، ایدئولوژی ای که خود را وقف ریشه کن کردن مسبب به عنوان یافتن نیروی محرکه ای برای حل مشکل، کرده است.
به عنوان یک طبقه، برای مقاومت و حفظ خود به چه چیز نیازداریم؟ رقابت یا همکاری؟ همنوع خواری، تاخت و تاز و یورش و ممانعت، یا وحدت و نزدیکی" و این سئوالی است که احتیاج به مباحثه دارد. شما چه فکر می کنید؟
[1] Sam Hammond
[2] Organization for Economic Co‑operation and Development (OECD),
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر