دولت احمدینژاد و دولتهای چپگرای آمریکای لاتین
شباهتها و تفاوتها
احمد سپیداری
1386/8/2
مدتیست که جذب شخصیت های سیاسی مخالف بوش و دارو دسته ی نظامی گرای متحدش به سیاستی ثابت از طرف رئیس جمهور محمود احمدی نژاد تبدیل شده است. دیدوبازدید های ادواری با روسای جمهور چپ آمریکای و بازدید دختر چه گوارا، بازدید لغو شده ی مایکل مور و ... را می توان از جمله ی این اقدامات دانست. این نمایشات هر بار با واکنش صدای آمریکا که این روزها به برکت سیاست های دمکراسی ستیزانه در داخل کشور یک تنه و در کمال تعجب ظاهرا به اپوزیسیون رژیم بدل شده و متاسفانه با امکان انحصاری رسانه ایش تاثیر جدی بر افکار عمومی مردم ما می گذارد و نیز لیبرال های مجاز وطنی مواجه می شود که پرده ی دوم این ماجرا را تکمیل می کنند. در مجموع چنین وانمود می شود که اورتگا، مورالس، احمدی نژاد و چاوز خوب یا بد همه مثل هم اند. اما آیا سیاستهای احمدی نژاد تفاوت های جدی با به اصطلاح همتایان جهانیش ندارد؟
1- در همه جمهوری های ضد امپریالیست آمریکای جنوبی دمکراسی وسیعی حاکم است. وجود سندیکاها، اتحادیه ها و احزاب و سازمان های مختلف و از جمله چپ و کمونیست دلیلی بر این مدعاست.
2- در همه این جمهوری ها با خصوصی سازی اقتصادی مبارزه ی جانانه ای شده و حتی بخش های خصوصی شده توسط نولیبرال های حاکم بر دولت های قبلی دوباره ملی شده اند.
3- همه این جمهوری ها سیاست های صلحجویانه ای را دنبال می کنند، در پی کاهش تشنجات منطقه ای بوده اند، از نیروهای افراطی حمایت نکرده اند و در هیچکدام افزایش بودجه های نظامی به خرج مردم زحمتکش دامن زده نشده است.
4- همه ی این رهبران به آزادی وجدان معتقد و با پیوند یافتن دین و دولت مخالف بوده و با آن به شکل منطقی برخورد داشته اند.
5- در همه ی این کشورها وزن برنامه ریزی متمرکز افزایش داشته و برای آموزش و بهداشت عمومی رایگان برای مردم به طرزی بسیار چشمگیر تلاش شده است.
و به این لیست می توان بسیار افزود ... .
آیا وقتی به سیاست های رئیس جمهور آقای احمدی نژاد دقت کنیم چنین سبقه ای را میبینیم؟ آیا غیر از مخالفت با آمریکا (به نظر می رسد نوع مخالفت آن ها هم در برخی زمینه ها با ایشان متفاوت باشد) هیچ وجه مشترک دیگری دیده می شود؟ صدای آمریکا سعی دارد که بگوید آن ها هم چون احمدی نژاد در جهت محدود کردن آزادی های سیاسی حرکت میکنند، اما تلاش زیادی لازم نیست که این دروغ افشا شود. خود اخبار ضد و نقیض این ایستگاه تلویزیونی که تونلی مجازی نیز به سازمان سیا دارد، بارها افشاگر این تناقض بوده است. برای مثال بسته شدن یک ایستگاه تلویزیونی در ونزوئلا به زودی روشن کرد که مخالفین کودتاگر وابسته به آمریکا در آن کشور هنوز ده ها ایستگاه رادیویی و تلویزیونی سراسری و پر بیننده دارند!؟ این سئوال پیش می آید که اگر ماهیت این جریانات یکی است، پس چرا چنین تفاوت های عظیمی وجود دارد؟
در دوران ما سیاست به سادگی دوران دو قطبی نیست. همین روز ها دولت سرمایه داری اسلامگرای تازه به دوران رسیده ترکیه مواضعی را اعلام کرد که جالب توجه است. رئیس آن دولت خیلی صریح از لایحه ای سخن راند که به زودی در مجلس به تصویب می رسد و به او و نظامیگرایان ترک اجازه می دهد به خاک عراق تجاوز کنند. رهبر ترکیه این سیاست خود را یک سیاست ضد آمریکایی جلوه می دهد و اعلام می کند که اگر آمریکا اجازه دارد از هزاران کیلومتر آن طرف تر برای منافعش در منطقه حضور داشته باشد، ترکیه نیز این حق را دارد. البته محدودیت دمکراسی پارلمانی را که از آن گاه دیو هم زاده شده، مدت ها پیش، بنیانگذاران اندیشه ی چپ برملا کرده بودند و این امر تازه ای نیست که تجاوز غیر قانونی به یک کشور دیگر را مصوبه ای پارلمانی به ظاهر قانونی کند. اما پر واضح است که ژاژخواهی های این حضرات علاوه بر سرکوب کردهایی که مدت هاست نژادپرستی ترک کمر به نابودیشان بسته، به افزایش تنش در منطقه، مسابقه ی همینک شدید تسلیحاتی، توجیه حضور بلند مدت نظامیان متجاوز خارجی در عراق و در نهایت به سود نومحافظه کاران و دارو دسته ی بوش می انجامد.
سئوال اینجاست که آیا رودررویی این جریان با به اصطلاح مصوبات مجلس آمریکا که دقیقا در همین راستا و با همین هدف تحریک آمیز صورت گرفته، یک موضع استقلال طلبانه و ضد آمریکایی ست؟ یا سازی ست مخالف که هر چقدر هم مستقلانه و نه بر اساس نت های دیکته شده زده شده باشد، در ارکستری به هم پیوسته سودهای هنکفت به جیب سرمایه سالاران جهانی می ریزد؟
تحلیلگران روند جهانی سازی در تجزیه و تحلیل اینگونه رویدادها نقطه نظرات جالبی ارائه داده اند. آن ها معتقد اند که ما در عصر جهانی سازی با تصویری از جهان روبروئیم که دارای مرکز و حاشیه ای بزرگ در جوار آن است و در چنین فضایی، تحلیل حوادث مهم سیاسی در حاشیه را باید در تاثیر فراتر آن ها بر مرکز جست و جو کرد.
شباهتها و تفاوتها
احمد سپیداری
1386/8/2
مدتیست که جذب شخصیت های سیاسی مخالف بوش و دارو دسته ی نظامی گرای متحدش به سیاستی ثابت از طرف رئیس جمهور محمود احمدی نژاد تبدیل شده است. دیدوبازدید های ادواری با روسای جمهور چپ آمریکای و بازدید دختر چه گوارا، بازدید لغو شده ی مایکل مور و ... را می توان از جمله ی این اقدامات دانست. این نمایشات هر بار با واکنش صدای آمریکا که این روزها به برکت سیاست های دمکراسی ستیزانه در داخل کشور یک تنه و در کمال تعجب ظاهرا به اپوزیسیون رژیم بدل شده و متاسفانه با امکان انحصاری رسانه ایش تاثیر جدی بر افکار عمومی مردم ما می گذارد و نیز لیبرال های مجاز وطنی مواجه می شود که پرده ی دوم این ماجرا را تکمیل می کنند. در مجموع چنین وانمود می شود که اورتگا، مورالس، احمدی نژاد و چاوز خوب یا بد همه مثل هم اند. اما آیا سیاستهای احمدی نژاد تفاوت های جدی با به اصطلاح همتایان جهانیش ندارد؟
1- در همه جمهوری های ضد امپریالیست آمریکای جنوبی دمکراسی وسیعی حاکم است. وجود سندیکاها، اتحادیه ها و احزاب و سازمان های مختلف و از جمله چپ و کمونیست دلیلی بر این مدعاست.
2- در همه این جمهوری ها با خصوصی سازی اقتصادی مبارزه ی جانانه ای شده و حتی بخش های خصوصی شده توسط نولیبرال های حاکم بر دولت های قبلی دوباره ملی شده اند.
3- همه این جمهوری ها سیاست های صلحجویانه ای را دنبال می کنند، در پی کاهش تشنجات منطقه ای بوده اند، از نیروهای افراطی حمایت نکرده اند و در هیچکدام افزایش بودجه های نظامی به خرج مردم زحمتکش دامن زده نشده است.
4- همه ی این رهبران به آزادی وجدان معتقد و با پیوند یافتن دین و دولت مخالف بوده و با آن به شکل منطقی برخورد داشته اند.
5- در همه ی این کشورها وزن برنامه ریزی متمرکز افزایش داشته و برای آموزش و بهداشت عمومی رایگان برای مردم به طرزی بسیار چشمگیر تلاش شده است.
و به این لیست می توان بسیار افزود ... .
آیا وقتی به سیاست های رئیس جمهور آقای احمدی نژاد دقت کنیم چنین سبقه ای را میبینیم؟ آیا غیر از مخالفت با آمریکا (به نظر می رسد نوع مخالفت آن ها هم در برخی زمینه ها با ایشان متفاوت باشد) هیچ وجه مشترک دیگری دیده می شود؟ صدای آمریکا سعی دارد که بگوید آن ها هم چون احمدی نژاد در جهت محدود کردن آزادی های سیاسی حرکت میکنند، اما تلاش زیادی لازم نیست که این دروغ افشا شود. خود اخبار ضد و نقیض این ایستگاه تلویزیونی که تونلی مجازی نیز به سازمان سیا دارد، بارها افشاگر این تناقض بوده است. برای مثال بسته شدن یک ایستگاه تلویزیونی در ونزوئلا به زودی روشن کرد که مخالفین کودتاگر وابسته به آمریکا در آن کشور هنوز ده ها ایستگاه رادیویی و تلویزیونی سراسری و پر بیننده دارند!؟ این سئوال پیش می آید که اگر ماهیت این جریانات یکی است، پس چرا چنین تفاوت های عظیمی وجود دارد؟
در دوران ما سیاست به سادگی دوران دو قطبی نیست. همین روز ها دولت سرمایه داری اسلامگرای تازه به دوران رسیده ترکیه مواضعی را اعلام کرد که جالب توجه است. رئیس آن دولت خیلی صریح از لایحه ای سخن راند که به زودی در مجلس به تصویب می رسد و به او و نظامیگرایان ترک اجازه می دهد به خاک عراق تجاوز کنند. رهبر ترکیه این سیاست خود را یک سیاست ضد آمریکایی جلوه می دهد و اعلام می کند که اگر آمریکا اجازه دارد از هزاران کیلومتر آن طرف تر برای منافعش در منطقه حضور داشته باشد، ترکیه نیز این حق را دارد. البته محدودیت دمکراسی پارلمانی را که از آن گاه دیو هم زاده شده، مدت ها پیش، بنیانگذاران اندیشه ی چپ برملا کرده بودند و این امر تازه ای نیست که تجاوز غیر قانونی به یک کشور دیگر را مصوبه ای پارلمانی به ظاهر قانونی کند. اما پر واضح است که ژاژخواهی های این حضرات علاوه بر سرکوب کردهایی که مدت هاست نژادپرستی ترک کمر به نابودیشان بسته، به افزایش تنش در منطقه، مسابقه ی همینک شدید تسلیحاتی، توجیه حضور بلند مدت نظامیان متجاوز خارجی در عراق و در نهایت به سود نومحافظه کاران و دارو دسته ی بوش می انجامد.
سئوال اینجاست که آیا رودررویی این جریان با به اصطلاح مصوبات مجلس آمریکا که دقیقا در همین راستا و با همین هدف تحریک آمیز صورت گرفته، یک موضع استقلال طلبانه و ضد آمریکایی ست؟ یا سازی ست مخالف که هر چقدر هم مستقلانه و نه بر اساس نت های دیکته شده زده شده باشد، در ارکستری به هم پیوسته سودهای هنکفت به جیب سرمایه سالاران جهانی می ریزد؟
تحلیلگران روند جهانی سازی در تجزیه و تحلیل اینگونه رویدادها نقطه نظرات جالبی ارائه داده اند. آن ها معتقد اند که ما در عصر جهانی سازی با تصویری از جهان روبروئیم که دارای مرکز و حاشیه ای بزرگ در جوار آن است و در چنین فضایی، تحلیل حوادث مهم سیاسی در حاشیه را باید در تاثیر فراتر آن ها بر مرکز جست و جو کرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر