۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

جنگ و صلح

جنگ و صلح
احمد سپیداری


منبع : فرهنگ توسعه
سایه‌ی شوم خطر جنگ هر روز گسترده و گسترده تر می شود و برای اولین بار در کشور به بحث روز مردم در کوچه و بازار تبدیل شده است. مردم چاره‌جوی راهی هستند که آن ها را از افتادن به دام هولناک سرنوشتی هم‌چون عراق نجات دهد و همه از هم می پرسند چه باید کرد.

استعفای لاریجانی که طی مدتی نسبتا طولانی سکاندار مذاکرات با غرب و آمریکا برای پایان دادن به "بحران هسته ای جمهوری اسلامی" بود و سپردن کار به تیم رئیس جمهور که به صراحت موضعی تندروانه و انکارگرایانه در برابر این مذاکرات داشت، پایان یک دوران را رقم زده است. و این دوران چند ماهه‌ای بود که در آن مذاکراتی مستقیم، اگرچه عقیم، با آمریکا آغاز شد و بدون اعلام نتیجه‌ای مشخص پایان گرفت. و جالب این که نه سران جمهوری اسلامی و نه آمریکا هیچ‌کدام هم از به شکست کشیده شدن این مذاکرات ابراز نگرانی نکردند و چنین وانمود شد که این نتیجه از قبل معلوم بوده است.

سردمداران ایالات متحده آمریکا هدف‌های مشخصی را در طی این دوران به پیش بردند. مدیریت زمان برای زمین‌گیر کردن نمایندگان میانه‌رو و تعامل‌گرای کنگره و سنای ایالات متحده که تلاش داشتند مانع تحرکات نظامی دارو دسته‌ی بوش در عراق و جمهوری اسلامی ایران شوند، خنثی کردن طرح های میانجی گرایانه البرادعی در تکمیل تحقیقات برای رفع نگرانی از تلاش‌های صورت گرفته برای ساخت بمب هسته‌ای و نیز گسترش دامنه‌ی جنگ روانی برای بی‌فایده نشان دادن مذاکرات با نمایندگان جمهوری اسلامی و غیر قابل اجتناب دانستن جنگ از جمله‌ی این اهداف بوده است. به نظر می رسد مانورها برای اثبات بی‌نتیجه بودن مذاکرات به پایان رسیده - مذاکراتی که هیچ‌گاه جدی گرفته نشد- و کارزار تازه‌ای برای تعمیق صف بندی‌های نظامی در دستور کار گذاشته شده است. اظهارات سارکوزی رئیس جمهور فرانسه مبنی بر لزوم جدی گرفتن گزینه‌ی نظامی و ابراز نگرانی از "جنگ سوم جهانی" در صورت عدم کنترل جمهوری اسلامی توسط جرج بوش رئیس جمهور جنگ طلب آمریکا نشان از آن دارد که وارد فاز تازه‌ای شده‌ایم – مرحله‌ای که همه چیز برای یک رودررویی مرگبار آماده می شود.

سئوال مشخصی که در برابر ما خود نمایی می کند و ما باید به آن پاسخ شایسته‌ای دهیم، آن است که آیا راهی برای جلوگیری از جنگ وجود دارد و اگر دارد، این راه چیست.

عده ای به جای این پاسخ، با تاکید بر سیاست های جنایت‌کارانه‌ی آمریکا برای تغییر در نقشه‌ی منطقه و ایجاد خاورمیانه‌ی بزرگ – که هیچ شکی در آن نیست – ما را دعوت به آمادگی برای جنگ می‌کنند. آن ها به درستی تاکید می‌کنند که ریشه‌ی همه‌ی مصیبت‌ها از آمریکا (یا سرمایه داری جهانی شده) ست و اگر کسان دیگری هم آگاهانه یا ناآگاهانه نقشی در این میان بازی می‌کنند، این نقش در اثر فعالیت‌های مخرب آن‌ها شکل گرفته و از آن مطلب درست این نتیجه‌ی غلط را می‌گیرند که پس باید به جای نقد جریان های بازیگر در دو سوی جبهه به مقاومت در برابر این توطئه‌گران اندیشید، و یگانه راه را هم در آماده شدن برای جنگ، اگرچه "نا همطراز" می‌دانند. آنان با تحقیر جنبش صلح که به نظر آن‌ها تا کنون کاری از دستش ساخته نبوده (گویا از مقاومت های نظامی اخیر کاری ساخته شده!؟) و زیر سئوال بردن تمام جریانات منتقد و مخالف و وابسته دانستن همه‌ی آن ها، یک راه را باقی می‌گذارند و آن هم حمایت از راستگرایان افراطی است. آنان وظیفه‌ی عاجل ما را نه مقابله با خطر جنگ، بلکه جنگ با آمریکای جهان‌خوار می‌دانند. این نگاه سخن‌گویان دیگری هم در نشریات روزانه‌ی راستگرایان افراطی حاکم بر عرصه‌ی امور دارد که نظراتشان را با صراحت بیش‌تری بیان می‌کنند، اما جدا از این‌که یک نگاه پوزیسیون باشد یا اپوزیسیون نتیجه‌ی روشنی دارد: جنگ. برای نمونه به تصویری که آقای حمید محوی نویسنده‌ی مقاله‌ی "درباره‌ی توهم دمکراتیک" در همین سایت فرهنگ و توسعه می دهد دقت کنید:
"شاید ایران برای اولین بار درتاریخ بتواند با مین‌های هوائیش به این غول عظیم صنعتی که ایالات متحده‌ی آمریکا باشد زخم کوچکی وارد سازد. البته آسمان ایران برای مهاجمین آسمان پرستاره‌ای خواهد بود و در هر صورت مثل آسمان عراق گردش‌گاه امنی نخواهد بود. خلبانانی که برای بمباران پیش‌گیری کننده می‌آیند ممکن است که با سورپیریزهایی روبرو شوند که بازگشتشان را دچار تأخیر کند. البته به این شرط که اس 400 های روسی هم رسیده باشند."(1) انسان از خود می پرسد آیا کسی که از چنین آسمان پرستاره‌ای سخن می‌گوید، متوجه نیست که در زیر آن آسمان، جهنم سوزانی شعله می‌کشد که هست و نیست مردم ما در آن خواهد سوخت.

عده‌ی دیگری نیز به این راهکار گرایش یافته‌اند که اگر جنگ بین آمریکای جهان‌خوار و جمهوری اسلامی گریز ناپذیر است و نتیجه‌ی آن را باید در تشابه با عراق – هرچند مخرب‌تر - پیروزی تجاوزگران دانست، باید از هم اکنون سهمی را در معادلات سیاسی بعدی جست و به جبهه‌ی متجاوزین تحت نام دمکراسی خواهی و ترقی خواهی و... پیوست. آنان معتقد‌اند توازن قوا در جهان معاصر به گونه‌ای‌ست که راهی برای بازداری جنگ سالاران نیست و تلاش‌ها در این زمینه به جایی نمی‌انجامد. اگر چه آنان رفتار امروزیشان را با ضرورت بهره‌برداری از فردای جنگ توجیه می‌کنند، اما در واقع در کوره‌ی امروز جنگ می‌دمند و توجیه‌گر کسانی می‌شوند که در صدد‌اند برای مقاصد غیر انسانی خود خون مردم ما را به زمین بریزند.

اگر از منظر جنگ و صلح به صحنه نگاه کنیم، این دو گروه هرچند در بسیاری زمینه‌ها متفاوت به نظر رسند، اما هر دو در یک جبهه قرار می‌گیرند و آن هم چیزی جز جبهه‌ی جنگ و جنگ طلبی نیست.
از دید جنگ سالاران جهانی و مجتمع های صنعتی – نظامی، جنگ سوم خلیح تنها یک معامله‌ی بزرگ هزار میلیارد دلاری‌ست. از دید آن ها جنگ نه به علت مخالفت یا موافقت با کسی، بلکه برای ایجاد زمینه‌چینی یک چرخش مالی عظیم به هزینه‌ی مردم زحمتکش سازمان می یابد. آن‌ها به‌عنوان نجات دهنده‌ی سرمایه داری جهانی از بحران های ادواری توانسته‌اند دیگر بخش‌های سرمایه داری را از مخالفت با خود بازداری کرده یا به هم‌سویی با خود تشویق نمایند. متاسفانه جنگ نه تنها زخمی بر آن‌ها وارد نمی کند، بلکه مرحمی بر زخم‌های آنان است. آن‌ها چندین سال است بر روی پروژه‌ی جنگ سوم خلیج فارس فعالیت می‌کنند و اظهارات اخیرشان نیز نشان می‌دهد از تبدیل شدنش به جنگی وسیع و جهانی نیز ابایی ندارند.

آنان در صدد بوده‌اند جنگ را اجتناب ناپذیر جلوه دهند و ما را به نقش آفرینی در یکی از این دو جبهه وادار کنند. اما جای ما در جبهه‌ی دیگریست که جبهه‌ی صلح نام دارد. چه در آمریکا و چه در جمهوری اسلامی نیروهای بسیاری از این جنگ متضرر خواهند بود. آن‌ها تلاش می‌کنند راه را بر افراطیون و جنگ طلبان ببندند. کنشگران در زمینه‌ی صلح بسیار وسیع تر از آنانی‌اند که در آمریکا و اروپا به خیابان می‌آیند. مقاومت نمایندگان کنگره آمریکا در برابر سیاست های بوش که درست به علت فعالیت های قهرمانانه‌ی جنبش صلح در آن کشور و جهان و تاثیر گذاریش بر نتایج انتخابات بوقوع پیوست، مثال خوبی در این زمینه است. مقابله‌ی وسیع جهانی از جمله کشورهای غیر متعهد در برابر خطر جنگ نیز نمونه ی دیگری از این همبستگی جهانی ست.

تحولات در خود جمهوری اسلامی نیز نشانگر آن است که صف بندی‌های تازه‌ای در شرف تکوین است، اگرچه به علت فضای خفقان آور موجود، بازتاب روشنی در صحنه‌ی علنی رسانه‌ای نمی یابد. بزرگ ترین کاری که ما باید بکنیم آن است که برای مردم خود روشن کنیم، چه کسانی خواهان صلح اند و چه کسانی به دام جنگ طلبان جهانی افتاده‌اند. ما باید توضیح دهیم، چرا جنگ در هر حال به نفع همان امپریالیست هایی‌ست که علیه‌شان مبارزه می کنیم. ما باید مردم را تشویق کنیم که در برابر خطر جنگ بایستند و با همه‌ی وجود از مسئولین بخواهند با به‌کارگیری تدابیر لازم و نشان دادن نرمش های ضروری از جنگ جلوگیری کنند. باید بگوئیم ما به هیچ‌وجه جنگ نمی‌خواهیم و دست رد به سینه‌ی افراطیون می‌زنیم. ما باید بگوئیم مواضع حقیقی ضد آمریکایی، تنها در حرکت مناسب برای صلح است. در شرایط کنونی، همه گیر کردن مبارزه برای صلح، تنها شیوه‌ی لازم و ضروری مبارزه‌ی به حق ضد امپریالیستی محسوب می شود. جنگ‌افروزان، با هر قصد و نیتی که باشد، در راستای مقاصد امپریالیسم گام برمی‌دارند. باید که سیاست‌های افراطی آنان را تحت هر نام و بهانه‌ای که باشد افشا نمود!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر