مهم ترین خواست ملی ما صلح است
استراتژی هسته ای رئیس جمهور بر پایه چه تحلیلی استوار است؟
احمد سپیداری
منبع : فرهنگ توسعه
آقای محمود احمدی نژاد رئیس جمهور کشور در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه علم و صنعت ضمن اعلام در دست گرفتن سکانداری سیاست خارجی به صراحت و روشنی ارزیابی های خود را از وضعیت جهان و اهداف دولت در برابر آن به اطلاع دانشجویان و مردم رساند. او می گوید:
"هدف ما بايد رسيدن به قله باشد و ما بايد قله را در نظر بگيريم. ... ميخواهيم به نقطه آرماني برسيم. به قله برسيم. اما آيا قله ما كشورهاي اروپايي و آمريكايي هستند؟ آيا ما ميخواهيم مانند آنها شويم؟ آيا قله اين است؟ آيا ميارزد كه يك انسان عمر خود را بگذارد تا به آنجا برسد؟ آيا ميارزد كه يك ملت تاريخ خود را بگذارد و به آنجا برسد؟ ...
باورم اين است و به شما نيز ميگويم كه بشر هنوز به جايي نرسيده است و بعد از اين اتفاقاتي در زندگي بشر بايد رخ دهد. باور من اين است كه حركت آخرين آغاز شده و خداوند اراده كرده است تا بيني ظالمان را به خاك ذلت بكشاند...
خودتان را براي يك ماموريت بزرگ و جهاني آماده كنيد. (خبرگزاري دانشجويان ايران- ايسنا)
با چنین دیدگاهی ست که او به نیکلای سارکوزی نامه می نویسد. متن این نامه انتشار نیافته ولی می توان محتوای آن را در جای دیگری یافت: "سخنگوی وزارت خارجه لحن نامه محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری به نیکلای سارکوزی همتای فرانسوی اش را منطقی دانست و گفت که احمدی نژاد در این نامه ناکارامد بودن همسویی با سیاست های آمریکا را به سارکوزی یاد آور شده است... . یک خبرنگار فرانسوی از حسینی سئوال کرد، روزنامه لوموند چاپ پاریس نوشته است که لحن این نامه تهدیدآمیز است، ارزیابی شما چیست؟ سخنگوی وزارت امور خارجه پاسخ داد: لحن نامه رئیس جمهوری ایران به رئیس جمهوری فرانسه منطقی ست".(اعتماد ملی 28 آبان)
و همین ارزیابی ست که باعث می شود آقای احمدی نژاد به خطر جنگ آنچنان باور نداشته باشد و بگوید: " آنها خود ميدانند كه زورشان به ملت ايران نميرسد و نميتوانند كاري كنند... دولت های زورگو دو قطعنامه صادر كردهاند و ماندهاند چگونه آن را توجيه كنند...." (سخنرانی دانشگاه) و نیز اینکه "اگر ما خداي ناكرده از اين مساله (پرونده ی هسته ای) در اين مدت باقيمانده غافل شويم پيروزي عظيم ملت ايران در اين زمينه تبديل به شكست ميشود. .. در عرصه تبليغات نيز فشارهاي رواني وارد كردند؛ مثلا ميآمدند و يك دفعه از پنجاه كانال اين فشارها را وارد ميكردند. ميگفتند؛ ميخواهند به ما حمله كنند چرا كوتاه نميآييد؟" و خطاب به منتقدانش می گوید: "اين مساله چه ارزشي دارد؟ چرا ميخواهيد كشور را قرباني كنيد؟"
او ایران را پیروزمند منازعه اتمی با "کشورهای زورگو" می داند و ظاهرا چنان از پیروزی سیاست های خود مطمئن و به نتایج آن مومن است که به جناح مقابلش که خواستار برخوردی محتاطانه تر به مسئله است می تازد و تا آنجا پیش می رود که صراحتا می گوید: "اگر دست از فشارها برنداريد، خائن به ملت ايران هستيد و به اين ملت معرفي خواهيد شد."
راهی که او می خواهد در زمینه سیاست های هسته ای ادامه دهد را می توان در روزنامه کیهان سراغ گرفت. سرمقاله نویس کیهان پس از اعلام گزارش اخیر آژانس اتمی می نویسد: "گزارش البرادعی اگر چه خالی از نکات منفی و دو پهلو نیست ولی خروجی گزارش به گونه ای ست که شانتاژ 4 ساله آمریکا و متحدانش علیه فعالیت های هسته ای ایران را نقش بر آب می کند، البته مشروط به آنکه مسئولان هسته ای کشورمان به ایستادگی و مقاومت خود در برابر باج خواهی ها و تهدیدهای حریف ادامه دهند، در چرخه رو به پیشرفت فعالیت هسته ای تا رسیدن به خط تولید سوخت هسته ای مورد نیاز کشور در مقیاس صنعتی کمترین وقفه ای ایجاد نکنند". (کیهان 27 آبان)
آقای احمدی نژاد با اعلام پایان یافتن پرونده ی هسته ای در جبهه گشایی تازه راهی اجلاس اپک شده و با پیشنهادات مختلف برای دگرگونی سیاست های اتحادیه تولیدکنندگان نفت می گوید: "افول قدرت برخی دولت های مداخله گر، یکسو نگر و سلطه طلب، فرصت را برای برنامه ریزی مناسب، هماهنگ و دراز مدت در تولید و مصرف انرژی فسیلی و صیانت از ذخایر بیش از گذشته فراهم می کند." (مصاحبه با خبرنگاران در اجلاس اپک –به نقل از اعتماد 28 آبان)
او در یک کلام معتقد است توازن قوا در سطح جهان به شکلی ست که آمریکا و متحدینش در حال افول اند و به همین دلیل نمی توانند چیزی را به جمهوری اسلامی تحمیل کنند، تحریم اقتصادی یک "جوک" است و خطر جنگ و تجاوز نظامی نیز فاقد هرگونه پشتوانه بوده و فقط برای ترساندن مسئولان کشور است که ترویج می شود. برخی از همفکران ایشان به طور ضمنی اشاره کرده اند که حتی اگر هم براه بیفتد، می تواند به موهبتی تبدیل شود و کار آمریکا را یکسره کند و جهان شاهد "اتفاقاتی" باشد که تاریخ تازه ای را برای آن رقم خواهد زد. او و همفکران ایشان یک سیاست تهاجمی را در سر می پرورانند که در صدد است از خلاء قدرت بوجود آمده برای این "زورگویان" استفاده برده و نقشی جهانی برای جمهوری اسلامی به ارمغان بیاورد.
تعجب نکنید. همین تازگی یکی از مسئولان کشور که از همفکران سازمانی اشان نیز هست در تحلیل خود از جهان چنین بیان داشته که در جهان تنها دو ابرقدرت وجود دارد: یکی آمریکا و یکی جمهوری اسلامی.
اگر قدری دقیق تر به این تفکرات و اظهار نظرها بیندیشیم، می بینیم که تحلیل خاصی از وضعیت جهان در پشت همه ی این موضعگیری ها و استراتژی ها خود نمایی می کند. بر مبنای این تحلیل، دوران ما دوران افول امپریالیسم آمریکاست، توازن قوا با ایجاد سایر بلوک بندیهای قدرت در سطح جهان از شکل پیشینش خارج شده و همه چیز آماده ی یک چرخش به سمت نابودی سلطه ی آمریکا بر جهان است.
این تفکر در میان روشنفکران چپ نیز باورمندانی دارد. آن ها نیز معتقد اند جهان از شکل تک قطبی اش خارج شده، و دلیل آن را افزایش رقابت بین امپریالیست ها می دانند که به شکل گیری قطب بندی های جدید انجامیده است. آن ها همچنین به قدرت مانور پیمان هایی نظیر شانگهای در این دور از رودررویی ها تاکید کرده و نیز در دست گرفتن قدرت سیاسی توسط نیروهای مخالف امپریالیسم آمریکا در چند کشور آمریکای لاتین اشاره می کنند که ارزش و عیار سیاست های مورد نظر آمریکا را به شدت پائین آورده است. آن ها نیز معتقد اند داعیه های جنگ طلبانه بوش و دارو دسته ی نظامی اش را می تواند با گسترش چتر نظامی- دفاعی و جبهه آرایی سیاسی در سطح جهان با شکست مواجه کرد و یک سیاست تعرضی در این زمینه را مناسب می دانند. از نظر آن ها هم قدمی نباید به عقب نشست.
همین امر است که باعث می شود آن ها از خطر جنگ هراس چندانی به دل راه ندهند و از تضعیف مواضع احمدی نژاد بوسیله ی نقدهای روشنگرانه نگران و خشمگین شوند و همزمان با آقای احمدی نژاد مخالفت با این سیاست ها را در کنار سیاست های تجاوزگرانه ی آمریکا بگذارند و مورد انتقاد شدید قرار دهند[1].
واقعیت چیست؟ البته می توان در عالم نظر همه چیز را همه جور دید یا جلوه داد، ولی واقعیت مستقل از خواست ما آن بیرون در جریان است و در نهایت خودش را به همه مان تحمیل خواهد کرد. هنوز زمان زیادی از تجاوز ددمنشانه به عراق نگذشته است و خاطره دردناک همین بحث ها پیش از یورش جنایتکارانه آمریکا و متحدانش به عراق زنده است. توصیه ی اکیدی دارم که به آرشیو ها باز گردیم و آن ها را مرور کنیم. به تازگی متن نامه ها به صدام حسین در سایت ها منتشر شد و مشخص شد که هدایت های اطلاعاتی باعث شده بود صدام فکر کند می تواند به تهدید ها وقعی نگذارد و وقتی متوجه خطا بودن تصورات خود شد که بسیار دیر بود.
همهی آنانی که تحلیلی مطابق رئیس جمهور از جهان دارند، حداقل باید روشن کنند که چه نقطه ی عطفی وضعیت را با آن دوران بطور کامل متفاوت کرده است. در آن تجاوز خونین نیز بخش مهمی از اروپا همراهی نکرد. روسیه و چین مخالف بودند و حتی سفارت چین هم در بغداد برای گرفتن چشم زهر بمباران شد. فراموش نکرده ایم که مخالفت بخشی از اروپا و بویژه فرانسه چنان بود که تریبون به نیروهای مبارز در راه صلح داد و برای اولین بار صدای صلحخواهی با تظاهرات میلیونی در جهان طنین انداز شد و به جنبش صلح جهانی هویتی تازه بخشید و باعث گردید سازمان ملل درخواست قانونی کردن حمله به خاک عراق را نپذیرد و در مقابل آن بایستد.
آیا کسانی که از این برنامه های حداکثری و افراطی ترسی به دل راه نمی دهند، هیچ فکر کرده اند چه اتفاقی خواهد افتاد اگر بخشی از فرضیات شان درست نباشد؟ چه فاجعه ای برپا خواهد شد اگر بر پایه تصور غلط از توازن نیروها با تدبیر عمل نشود و ابتکار عمل از دست بوش و دارو دسته مالکان صنایع نظامی هم پیمانش خارج نشود؟ آیا صف بندی های اخیر در صدور قطعنامه های مکرر در محکومیت جمهوری اسلامی در شورای امنیت که به دو دوره تحریم انجامید، نشاندهنده ی درک اشتباه از ریشه های جنگ و توازن قوا و نیز غلط بودن استراتژی های اتخاذ شده نیست؟
می گویند آمریکا در جنگ عراق شکست خورده و جنگ عراق برنده ای نداشته است. اخیرا گزارشی به کنگرهی آمریکا داده شد که در آن هزینه های جنگ عراق با عدد و رقم ذکر شده بود. گزارش نشان می داد که 1200 میلیارد دلار، بله 1200 میلیارد دلار تاکنون هزینه شده است. بخش عظیمی از این پول به جیب صنایع نظامی و دیگر بخش های متحد و تدارک کننده اش - یعنی پیروزمندان واقعی صحنه جنگ - رفته و می رود. باید توضیح داده شود که آن ها چه ضرری کرده اند و مثلا با چه ناملایماتی روبرو بوده اند که عبرت گرفته باشند. مگر نه این است که آن ها جنگ سوم خلیج فارس یعنی تجاوز به کشور ما را جنگی بزرگ تر با حاشیه سودی عظیم تر می بینند.
اینکه آن ها بتوانند برنامه خود را به پیش ببرند، سرنوشت محتومی نیست. بدون شک بزرگ ترین نیرویی که تا کنون از یورش مرگبار ماشین جنگی آمریکا و متحدین جهانی اش بازداری کرده جنبش صلح و تاثیر گذاری عمیقش بر افکار عمومی در آمریکا و جهان است. اگر تحلیل صحیحی از نیروهای صلح و جنگ و توان عمل هر یک داشته باشیم و بویژه نقش نیروهای صلح طلب در دو سوی جبهه را درست ارزیابی کنیم، و بر این بستر تاکتیک ها و عملکردها را بسنجیم، چشم انداز متفاوتی خواهیم داشت. باید دید چه عملی به تقویت صلح طلبان جهان می انجامد و چه عملی به زیان آن هاست و آب به آسیاب جنگ طلبان می ریزد. باید متوجه باشیم که تصویب هر سطح از تحریم، پیروزی جنگ طلبان است، چرا که وضعیت را به سوی بحرانی شدن سوق می دهد. فراموش نکرده ایم که سال ها تحریم گسترده زمینه ساز حمله ی بعدی نیروهای متجاوز به عراق بود. باید متوجه باشیم که تضعیف صلح طلبان، تقویت جنگ طلبان است و افراط گرایی همان چیزی بوده که مورد بهره برداری بوش و دارو دسته اش برای پیشبرد استراتژی مرگبارشان قرار گرفته و می گیرد.
ما نیازمند آنیم که بساط افراط گرایی از سیاست خارجی کشورمان برچیده شود و تحلیل های پایه ای سیاست خارجی ما تصحیح شود و کار علمی در این زمینه گسترش یابد. پیشبردن چنین امری تنها از یک جنبش صلح فعال و فراگیر در کشور بر می آید که دیوار خفقان و انسداد سیاسی را بشکند و با گسترش بحث ها، خواست صلحدوستانه ی مردم را به سیاست پردازان حاکم بقبولاند. ندای صلحخواهی از داخل ایران فریاد صلحخواهی در سطح جهان را فزونی خواهد بخشید و صدای افراط گرایی از کشور به شیپور جنگ طلبان جهانی خوراک خواهد رساند. پس با صدای بلند بگوئیم که جنگ نمی خواهیم و اجازه نمی دهیم سیاست هایی که به جنگ ختم می شود ادامه یابد و باعث به آتش کشیده شدن هست و نیست مان شود.
1- بررسی عملکرد طیف دیگری از نیروها که برای بهره برداری از دوران پس از جنگ - به زعم خود – از هم اکنون به جبهه ی جنگ طلبان جهانی پیوسته اند، به مقاله ی مستقلی نیاز دارد. در نوشته های قبلی من نیز به این مبحث اشاره شده است.
استراتژی هسته ای رئیس جمهور بر پایه چه تحلیلی استوار است؟
احمد سپیداری
منبع : فرهنگ توسعه
آقای محمود احمدی نژاد رئیس جمهور کشور در سخنرانی اخیر خود در دانشگاه علم و صنعت ضمن اعلام در دست گرفتن سکانداری سیاست خارجی به صراحت و روشنی ارزیابی های خود را از وضعیت جهان و اهداف دولت در برابر آن به اطلاع دانشجویان و مردم رساند. او می گوید:
"هدف ما بايد رسيدن به قله باشد و ما بايد قله را در نظر بگيريم. ... ميخواهيم به نقطه آرماني برسيم. به قله برسيم. اما آيا قله ما كشورهاي اروپايي و آمريكايي هستند؟ آيا ما ميخواهيم مانند آنها شويم؟ آيا قله اين است؟ آيا ميارزد كه يك انسان عمر خود را بگذارد تا به آنجا برسد؟ آيا ميارزد كه يك ملت تاريخ خود را بگذارد و به آنجا برسد؟ ...
باورم اين است و به شما نيز ميگويم كه بشر هنوز به جايي نرسيده است و بعد از اين اتفاقاتي در زندگي بشر بايد رخ دهد. باور من اين است كه حركت آخرين آغاز شده و خداوند اراده كرده است تا بيني ظالمان را به خاك ذلت بكشاند...
خودتان را براي يك ماموريت بزرگ و جهاني آماده كنيد. (خبرگزاري دانشجويان ايران- ايسنا)
با چنین دیدگاهی ست که او به نیکلای سارکوزی نامه می نویسد. متن این نامه انتشار نیافته ولی می توان محتوای آن را در جای دیگری یافت: "سخنگوی وزارت خارجه لحن نامه محمود احمدی نژاد رئیس جمهوری به نیکلای سارکوزی همتای فرانسوی اش را منطقی دانست و گفت که احمدی نژاد در این نامه ناکارامد بودن همسویی با سیاست های آمریکا را به سارکوزی یاد آور شده است... . یک خبرنگار فرانسوی از حسینی سئوال کرد، روزنامه لوموند چاپ پاریس نوشته است که لحن این نامه تهدیدآمیز است، ارزیابی شما چیست؟ سخنگوی وزارت امور خارجه پاسخ داد: لحن نامه رئیس جمهوری ایران به رئیس جمهوری فرانسه منطقی ست".(اعتماد ملی 28 آبان)
و همین ارزیابی ست که باعث می شود آقای احمدی نژاد به خطر جنگ آنچنان باور نداشته باشد و بگوید: " آنها خود ميدانند كه زورشان به ملت ايران نميرسد و نميتوانند كاري كنند... دولت های زورگو دو قطعنامه صادر كردهاند و ماندهاند چگونه آن را توجيه كنند...." (سخنرانی دانشگاه) و نیز اینکه "اگر ما خداي ناكرده از اين مساله (پرونده ی هسته ای) در اين مدت باقيمانده غافل شويم پيروزي عظيم ملت ايران در اين زمينه تبديل به شكست ميشود. .. در عرصه تبليغات نيز فشارهاي رواني وارد كردند؛ مثلا ميآمدند و يك دفعه از پنجاه كانال اين فشارها را وارد ميكردند. ميگفتند؛ ميخواهند به ما حمله كنند چرا كوتاه نميآييد؟" و خطاب به منتقدانش می گوید: "اين مساله چه ارزشي دارد؟ چرا ميخواهيد كشور را قرباني كنيد؟"
او ایران را پیروزمند منازعه اتمی با "کشورهای زورگو" می داند و ظاهرا چنان از پیروزی سیاست های خود مطمئن و به نتایج آن مومن است که به جناح مقابلش که خواستار برخوردی محتاطانه تر به مسئله است می تازد و تا آنجا پیش می رود که صراحتا می گوید: "اگر دست از فشارها برنداريد، خائن به ملت ايران هستيد و به اين ملت معرفي خواهيد شد."
راهی که او می خواهد در زمینه سیاست های هسته ای ادامه دهد را می توان در روزنامه کیهان سراغ گرفت. سرمقاله نویس کیهان پس از اعلام گزارش اخیر آژانس اتمی می نویسد: "گزارش البرادعی اگر چه خالی از نکات منفی و دو پهلو نیست ولی خروجی گزارش به گونه ای ست که شانتاژ 4 ساله آمریکا و متحدانش علیه فعالیت های هسته ای ایران را نقش بر آب می کند، البته مشروط به آنکه مسئولان هسته ای کشورمان به ایستادگی و مقاومت خود در برابر باج خواهی ها و تهدیدهای حریف ادامه دهند، در چرخه رو به پیشرفت فعالیت هسته ای تا رسیدن به خط تولید سوخت هسته ای مورد نیاز کشور در مقیاس صنعتی کمترین وقفه ای ایجاد نکنند". (کیهان 27 آبان)
آقای احمدی نژاد با اعلام پایان یافتن پرونده ی هسته ای در جبهه گشایی تازه راهی اجلاس اپک شده و با پیشنهادات مختلف برای دگرگونی سیاست های اتحادیه تولیدکنندگان نفت می گوید: "افول قدرت برخی دولت های مداخله گر، یکسو نگر و سلطه طلب، فرصت را برای برنامه ریزی مناسب، هماهنگ و دراز مدت در تولید و مصرف انرژی فسیلی و صیانت از ذخایر بیش از گذشته فراهم می کند." (مصاحبه با خبرنگاران در اجلاس اپک –به نقل از اعتماد 28 آبان)
او در یک کلام معتقد است توازن قوا در سطح جهان به شکلی ست که آمریکا و متحدینش در حال افول اند و به همین دلیل نمی توانند چیزی را به جمهوری اسلامی تحمیل کنند، تحریم اقتصادی یک "جوک" است و خطر جنگ و تجاوز نظامی نیز فاقد هرگونه پشتوانه بوده و فقط برای ترساندن مسئولان کشور است که ترویج می شود. برخی از همفکران ایشان به طور ضمنی اشاره کرده اند که حتی اگر هم براه بیفتد، می تواند به موهبتی تبدیل شود و کار آمریکا را یکسره کند و جهان شاهد "اتفاقاتی" باشد که تاریخ تازه ای را برای آن رقم خواهد زد. او و همفکران ایشان یک سیاست تهاجمی را در سر می پرورانند که در صدد است از خلاء قدرت بوجود آمده برای این "زورگویان" استفاده برده و نقشی جهانی برای جمهوری اسلامی به ارمغان بیاورد.
تعجب نکنید. همین تازگی یکی از مسئولان کشور که از همفکران سازمانی اشان نیز هست در تحلیل خود از جهان چنین بیان داشته که در جهان تنها دو ابرقدرت وجود دارد: یکی آمریکا و یکی جمهوری اسلامی.
اگر قدری دقیق تر به این تفکرات و اظهار نظرها بیندیشیم، می بینیم که تحلیل خاصی از وضعیت جهان در پشت همه ی این موضعگیری ها و استراتژی ها خود نمایی می کند. بر مبنای این تحلیل، دوران ما دوران افول امپریالیسم آمریکاست، توازن قوا با ایجاد سایر بلوک بندیهای قدرت در سطح جهان از شکل پیشینش خارج شده و همه چیز آماده ی یک چرخش به سمت نابودی سلطه ی آمریکا بر جهان است.
این تفکر در میان روشنفکران چپ نیز باورمندانی دارد. آن ها نیز معتقد اند جهان از شکل تک قطبی اش خارج شده، و دلیل آن را افزایش رقابت بین امپریالیست ها می دانند که به شکل گیری قطب بندی های جدید انجامیده است. آن ها همچنین به قدرت مانور پیمان هایی نظیر شانگهای در این دور از رودررویی ها تاکید کرده و نیز در دست گرفتن قدرت سیاسی توسط نیروهای مخالف امپریالیسم آمریکا در چند کشور آمریکای لاتین اشاره می کنند که ارزش و عیار سیاست های مورد نظر آمریکا را به شدت پائین آورده است. آن ها نیز معتقد اند داعیه های جنگ طلبانه بوش و دارو دسته ی نظامی اش را می تواند با گسترش چتر نظامی- دفاعی و جبهه آرایی سیاسی در سطح جهان با شکست مواجه کرد و یک سیاست تعرضی در این زمینه را مناسب می دانند. از نظر آن ها هم قدمی نباید به عقب نشست.
همین امر است که باعث می شود آن ها از خطر جنگ هراس چندانی به دل راه ندهند و از تضعیف مواضع احمدی نژاد بوسیله ی نقدهای روشنگرانه نگران و خشمگین شوند و همزمان با آقای احمدی نژاد مخالفت با این سیاست ها را در کنار سیاست های تجاوزگرانه ی آمریکا بگذارند و مورد انتقاد شدید قرار دهند[1].
واقعیت چیست؟ البته می توان در عالم نظر همه چیز را همه جور دید یا جلوه داد، ولی واقعیت مستقل از خواست ما آن بیرون در جریان است و در نهایت خودش را به همه مان تحمیل خواهد کرد. هنوز زمان زیادی از تجاوز ددمنشانه به عراق نگذشته است و خاطره دردناک همین بحث ها پیش از یورش جنایتکارانه آمریکا و متحدانش به عراق زنده است. توصیه ی اکیدی دارم که به آرشیو ها باز گردیم و آن ها را مرور کنیم. به تازگی متن نامه ها به صدام حسین در سایت ها منتشر شد و مشخص شد که هدایت های اطلاعاتی باعث شده بود صدام فکر کند می تواند به تهدید ها وقعی نگذارد و وقتی متوجه خطا بودن تصورات خود شد که بسیار دیر بود.
همهی آنانی که تحلیلی مطابق رئیس جمهور از جهان دارند، حداقل باید روشن کنند که چه نقطه ی عطفی وضعیت را با آن دوران بطور کامل متفاوت کرده است. در آن تجاوز خونین نیز بخش مهمی از اروپا همراهی نکرد. روسیه و چین مخالف بودند و حتی سفارت چین هم در بغداد برای گرفتن چشم زهر بمباران شد. فراموش نکرده ایم که مخالفت بخشی از اروپا و بویژه فرانسه چنان بود که تریبون به نیروهای مبارز در راه صلح داد و برای اولین بار صدای صلحخواهی با تظاهرات میلیونی در جهان طنین انداز شد و به جنبش صلح جهانی هویتی تازه بخشید و باعث گردید سازمان ملل درخواست قانونی کردن حمله به خاک عراق را نپذیرد و در مقابل آن بایستد.
آیا کسانی که از این برنامه های حداکثری و افراطی ترسی به دل راه نمی دهند، هیچ فکر کرده اند چه اتفاقی خواهد افتاد اگر بخشی از فرضیات شان درست نباشد؟ چه فاجعه ای برپا خواهد شد اگر بر پایه تصور غلط از توازن نیروها با تدبیر عمل نشود و ابتکار عمل از دست بوش و دارو دسته مالکان صنایع نظامی هم پیمانش خارج نشود؟ آیا صف بندی های اخیر در صدور قطعنامه های مکرر در محکومیت جمهوری اسلامی در شورای امنیت که به دو دوره تحریم انجامید، نشاندهنده ی درک اشتباه از ریشه های جنگ و توازن قوا و نیز غلط بودن استراتژی های اتخاذ شده نیست؟
می گویند آمریکا در جنگ عراق شکست خورده و جنگ عراق برنده ای نداشته است. اخیرا گزارشی به کنگرهی آمریکا داده شد که در آن هزینه های جنگ عراق با عدد و رقم ذکر شده بود. گزارش نشان می داد که 1200 میلیارد دلار، بله 1200 میلیارد دلار تاکنون هزینه شده است. بخش عظیمی از این پول به جیب صنایع نظامی و دیگر بخش های متحد و تدارک کننده اش - یعنی پیروزمندان واقعی صحنه جنگ - رفته و می رود. باید توضیح داده شود که آن ها چه ضرری کرده اند و مثلا با چه ناملایماتی روبرو بوده اند که عبرت گرفته باشند. مگر نه این است که آن ها جنگ سوم خلیج فارس یعنی تجاوز به کشور ما را جنگی بزرگ تر با حاشیه سودی عظیم تر می بینند.
اینکه آن ها بتوانند برنامه خود را به پیش ببرند، سرنوشت محتومی نیست. بدون شک بزرگ ترین نیرویی که تا کنون از یورش مرگبار ماشین جنگی آمریکا و متحدین جهانی اش بازداری کرده جنبش صلح و تاثیر گذاری عمیقش بر افکار عمومی در آمریکا و جهان است. اگر تحلیل صحیحی از نیروهای صلح و جنگ و توان عمل هر یک داشته باشیم و بویژه نقش نیروهای صلح طلب در دو سوی جبهه را درست ارزیابی کنیم، و بر این بستر تاکتیک ها و عملکردها را بسنجیم، چشم انداز متفاوتی خواهیم داشت. باید دید چه عملی به تقویت صلح طلبان جهان می انجامد و چه عملی به زیان آن هاست و آب به آسیاب جنگ طلبان می ریزد. باید متوجه باشیم که تصویب هر سطح از تحریم، پیروزی جنگ طلبان است، چرا که وضعیت را به سوی بحرانی شدن سوق می دهد. فراموش نکرده ایم که سال ها تحریم گسترده زمینه ساز حمله ی بعدی نیروهای متجاوز به عراق بود. باید متوجه باشیم که تضعیف صلح طلبان، تقویت جنگ طلبان است و افراط گرایی همان چیزی بوده که مورد بهره برداری بوش و دارو دسته اش برای پیشبرد استراتژی مرگبارشان قرار گرفته و می گیرد.
ما نیازمند آنیم که بساط افراط گرایی از سیاست خارجی کشورمان برچیده شود و تحلیل های پایه ای سیاست خارجی ما تصحیح شود و کار علمی در این زمینه گسترش یابد. پیشبردن چنین امری تنها از یک جنبش صلح فعال و فراگیر در کشور بر می آید که دیوار خفقان و انسداد سیاسی را بشکند و با گسترش بحث ها، خواست صلحدوستانه ی مردم را به سیاست پردازان حاکم بقبولاند. ندای صلحخواهی از داخل ایران فریاد صلحخواهی در سطح جهان را فزونی خواهد بخشید و صدای افراط گرایی از کشور به شیپور جنگ طلبان جهانی خوراک خواهد رساند. پس با صدای بلند بگوئیم که جنگ نمی خواهیم و اجازه نمی دهیم سیاست هایی که به جنگ ختم می شود ادامه یابد و باعث به آتش کشیده شدن هست و نیست مان شود.
1- بررسی عملکرد طیف دیگری از نیروها که برای بهره برداری از دوران پس از جنگ - به زعم خود – از هم اکنون به جبهه ی جنگ طلبان جهانی پیوسته اند، به مقاله ی مستقلی نیاز دارد. در نوشته های قبلی من نیز به این مبحث اشاره شده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر