صادق باشیم
نقدی بر "قاب خالی از شال آبی" نوشته ی هوشنگ اسدی
احمد سپیداری
1388/3/13
اخیرامطلبی را در نشریه روز آنلاین از هوشنگ اسدی خواندم که سخت مرا به فکر فروبرد. این نوشته با قلمی حرفه ای و روان، نقدی را بر کار مجید مجیدی مطرح می سازد که سخت فریبنده است، اما درست نیست. نویسنده به درستی پنداشته که بسیاری از خوانندگان امروزی نوشته اش او را نمی شناسند و با فراز و فرودهای زندگی گذشته اش آشنایی ندارند. او آنقدر بیرون ایستاده که آدم "یخ" می زند که آیا این همان هوشنگ اسدی دیروز ماست که از قضا درست مانند دیگرانی که مورد انتقاد قرار می دهد، او را نیز می توان بابت بسیاری از رویدادهای گذشته مورد سئوال قرار داد، یا ما تنها با یک مشابهت اسمی روبروئیم. من البته به آن گذشته اشاره ای نمی کنم، چون مثل ایشان گذشته را ملاک آینده نمی شناسم و فکر هم نمی کنم ما به گذشته باز گردیم. اما او و من هم از همان "خراب شده ای" می آئیم که مجید مجیدی ها آمده اند، چه اگر چند کوچه ای چپ تر از ایشان سکونت داشته ایم. البته من همیشه غیر خودی باقی ماندم. نمی دانم هوشنگ اسدی در چه دوره هایی "خودی" شده و در چه دوران هایی "غیرخودی"؟ ... اما برایم عجیب است که با آن همه آشنا و "غریبه" شدن ها هنوز به آن عادت نکرده باشد.
روشن است که مجیدی یک تیزر تبلیغاتی انتخاباتی برای فرد مشخصی ساخته است. کار او تابلوی معینی بالای سردرش دارد. یک تیزر تبلیغات انتخاباتی باید "رای" بیافریند. یک تیزر تبلیغات سیاسی نباید و نمی تواند یک هنر "ناب" باشد، چنین کاری باید در چارچوب یک "هنر سیاسی" آفریده می شد. هنرسیاسی معمولا هدفمندانه تر از هنر ناب است. هنر سیاسی همیشه به شدت مخاطب و مضمون گراست، و اغلب از "قابی ایدئولژیک" نیز برخورددار است.. هنر سیاسی در کار خلق فضایی به شدت حسی اما سیاسی ست. تیزر تبلیغاتی "میرحسین موسوی" بی شک بهترین کار تمام عمر مجید مجیدی ست. مجید مجیدی به درستی از همان آغاز کار مخاطب و هدفش را مورد بررسی قرارداده و انتخاب کرده است. او می داند باید برای که سخن بگوید. البته مخاطبان او ما نیستیم و نمی توانیم هم باشیم، چرا که میر حسین نماینده ی ما نیست. اگر او ما را به جای مخاطبانش قرار می داد، احمقانه ترین کار را کرده بود، چرا که نتیجه ی کار به فیلمی فریبکارانه و خالی از هرگونه صداقت تبدیل می شد و برای میرحسین رایی به ارمغان نمی آورد. این کار تنها فایده ای که می داشت این بود که کار هوشنگ اسدی ها را راحت تر کند تا این بار از زاویه ای دیگر، و بسیار حق به جانبانه تر، حملات علیه او و میرحسین اش را با موفقیت سازمان دهند. مجیدی اما آنقدر عاقل است که بداند هر چه بسازد، حتی اگر "دو بربط بی تاب" در نهایت تخیل برانگیزیشان بر "شال های آبی" پر نوازش نهرهایش آواز بخوانند، هوشنگ اسدی را تکان نخواهد داد.
تصور می کنم ایشان هم درست مثل مجید مجیدی دارد "هنرمندانه" کاری سیاسی می کند. ایشان هم هنر سیاسی را حد اقل به علت پیشینه ی سیاسی و فرهنگی و اشاره ها و کنایه هایش در این نوشته خوب می شناسد. اینجا هم دارد فیلمنامه ی یک تیزر تبلیغاتی را می نویسد پلان به پلان آن طراحی شده است. به خوبی با نماهای باز آغاز می کند و به موقع روی هدفی که می خواهد می بندد. او بیش از مجید مجیدی رویدادها و واقعیت ها را بدور می ریزد تا با این نوشته ما را به سوی اقدام مشخصی به نام تحریم انتخابات رهنمون شود. او مخاطبان و سلیقه ی آن ها را خوب می شناسد، و می داند، بلافاصله پس از نمایش فیلم در فیس بوک، چه گذشته است، اما تنها به یک دلیل: نداشتن صداقت، علیرغم بسیار حرفه ای و تحریک آمیز بودن کارش نمی تواند آن را به سطح یک نوشته ی هنرمدانه بالا بکشد.
آری همانطور که او می گوید : تیزر مجید مجیدی "صادق است. مجیدی مهندس را جوری دیده که خودش هست و هر دو هستند." و او نفهمیده همین یک جمله ای که نوشته در عالم سینما و از آن مهمتر سیاست یعنی چه. تازه به نظر من کار فراتر از این هاست. این فیلم به سطحی از توانمندی رسیده که همه ی قانونمندی های شناخته شده ی سینما را پس بزند و به چشم ها و نگاه میرحسین موسوی چه در برابر رویدادها و چه در برابر خاطرات تبدیل شود. هیچ دقت کرده اید گام ها چگونه با ریتم قلب میر حسین تند و کند می شوند. مجید مجیدی در این تیزر تبلیغاتی سیاست را تا مرتبه رفیع یک کار هنری بالا می برد و به خلق روایتی در فضا- زمان ذهنی دست می یابد که بازتاب واقعی رویدادهای جلوی دوربین است. و این مهم صورت نمی گرفت، اگر مجید همان میر حسین و میر حسین همان مجید نمی بود یا نمی شد.
باید متوجه بود موسوی نماینده ی همان هایی ست که در فیلم می بینیم. همان هایی که حرفشان را می زند و ما بخوبی می بینیم چگونه در فیلم حرف او و حرف آن ها چنان هنرمندان در هم تنیده می شود که می مانی کدام یک سخن می گویند. همان هایی که امروز احمدی نژاد نیز تلاش می کند سخنگویشان – اگر چه به شکل "لاتی اش" باقی بماند. فیلم مجید مجیدی بدرستی به ما می فهماند که این میر حسین نیست که شبیه احمدی نژاد است، بلکه این پایگاه اجتماعی این دو نماینده است که سخت مشابه اند. او با پخش سخنان فردی که می گفت ما به ... احمدی نژاد... (اگر پارازیت روی صدا از طرف صداگذاران مجیدی صورت گرفته باشد سخت خلاقانه است) نیاز نداریم حرفش را زده بود.
آیا نباید متوجه باشیم که این تیزر تبلیغاتی- انتخاباتی قرار بوده از تلویزیونی تحت اختیار "مراجع قدرت" و رقبای انتخاباتی پخش شود – آن هم رقبایی که از میان صدها کاندیدا، خیلی ساده، فقط چهار نفر را تایید صلاحیت می کنند، و کاندید پنجم انتخابات – خاتمی - را هم علنا تهدید به مرگ و حذف می کنند. آیا این با فیلمنامه ی ایشان که در فضای باز سیاسی نوشته می شود، اساسا متفاوت نیست. براستی اگر به هوشنگ اسدی اجازه می دادند تیزر فیلمنامه ی اخیر خود را بسازد و پخش کند، چقدر آن را قیچی می کرد و چقدر آن را باقی می گذاشت؟ آیا او در فضای باز سیاسی نیز بسیاری از واقعیت ها را بدور نریخته است.؟
و نکته ی آخر اینکه سرود ای ایران هم بیهوده از روی دوش فیلم پائین گذاشته می شود. این سرود سرود میرحسین موسوی ها نیست. سرود ما هم تا مدت ها نبوده و برای بخش هایی هنوز هم یک سرود ملی و لذا لیبرالی ست. اما انگار داریم همه از سمت و سوهای مختلف به آن می رسیم. و این یک دروغ نیست ... تحولی ست که باید روزی اتفاق بیفتد.
و اینجاست که کلام می تواند بدون هر مسئولیتی بچرخد و هدفی را بجوید که از حقیقتی برخوردار نیست. ما اگر منتقد آنیم که این حضرات دگر اندیشان را بر نمی تابند و به حق سخت ترین انتقاد ها را متوجه آنان می کنیم، باید در درجه ی اول "دگراندیشی" خود آن ها را با باورهای خود بپذیریم و به خاطر یک هدف سیاسی، هر که از ما نیست را به دور نریزیم. به عبارت دیگر، صحنه ی سیاسی ما پر از رنگ های متفاوت است. درست نیست بخواهیم جلوی همه ی آن ها یک "فیلتر آبی" (یا شاید سیاه – ان دی) بگذاریم.
اگر گذاشتیم، کسانی هستند که حقه های فیلمبسازی مان را بفهمند و آن ها را برملا کنند.
نقدی بر "قاب خالی از شال آبی" نوشته ی هوشنگ اسدی
احمد سپیداری
1388/3/13
اخیرامطلبی را در نشریه روز آنلاین از هوشنگ اسدی خواندم که سخت مرا به فکر فروبرد. این نوشته با قلمی حرفه ای و روان، نقدی را بر کار مجید مجیدی مطرح می سازد که سخت فریبنده است، اما درست نیست. نویسنده به درستی پنداشته که بسیاری از خوانندگان امروزی نوشته اش او را نمی شناسند و با فراز و فرودهای زندگی گذشته اش آشنایی ندارند. او آنقدر بیرون ایستاده که آدم "یخ" می زند که آیا این همان هوشنگ اسدی دیروز ماست که از قضا درست مانند دیگرانی که مورد انتقاد قرار می دهد، او را نیز می توان بابت بسیاری از رویدادهای گذشته مورد سئوال قرار داد، یا ما تنها با یک مشابهت اسمی روبروئیم. من البته به آن گذشته اشاره ای نمی کنم، چون مثل ایشان گذشته را ملاک آینده نمی شناسم و فکر هم نمی کنم ما به گذشته باز گردیم. اما او و من هم از همان "خراب شده ای" می آئیم که مجید مجیدی ها آمده اند، چه اگر چند کوچه ای چپ تر از ایشان سکونت داشته ایم. البته من همیشه غیر خودی باقی ماندم. نمی دانم هوشنگ اسدی در چه دوره هایی "خودی" شده و در چه دوران هایی "غیرخودی"؟ ... اما برایم عجیب است که با آن همه آشنا و "غریبه" شدن ها هنوز به آن عادت نکرده باشد.
روشن است که مجیدی یک تیزر تبلیغاتی انتخاباتی برای فرد مشخصی ساخته است. کار او تابلوی معینی بالای سردرش دارد. یک تیزر تبلیغات انتخاباتی باید "رای" بیافریند. یک تیزر تبلیغات سیاسی نباید و نمی تواند یک هنر "ناب" باشد، چنین کاری باید در چارچوب یک "هنر سیاسی" آفریده می شد. هنرسیاسی معمولا هدفمندانه تر از هنر ناب است. هنر سیاسی همیشه به شدت مخاطب و مضمون گراست، و اغلب از "قابی ایدئولژیک" نیز برخورددار است.. هنر سیاسی در کار خلق فضایی به شدت حسی اما سیاسی ست. تیزر تبلیغاتی "میرحسین موسوی" بی شک بهترین کار تمام عمر مجید مجیدی ست. مجید مجیدی به درستی از همان آغاز کار مخاطب و هدفش را مورد بررسی قرارداده و انتخاب کرده است. او می داند باید برای که سخن بگوید. البته مخاطبان او ما نیستیم و نمی توانیم هم باشیم، چرا که میر حسین نماینده ی ما نیست. اگر او ما را به جای مخاطبانش قرار می داد، احمقانه ترین کار را کرده بود، چرا که نتیجه ی کار به فیلمی فریبکارانه و خالی از هرگونه صداقت تبدیل می شد و برای میرحسین رایی به ارمغان نمی آورد. این کار تنها فایده ای که می داشت این بود که کار هوشنگ اسدی ها را راحت تر کند تا این بار از زاویه ای دیگر، و بسیار حق به جانبانه تر، حملات علیه او و میرحسین اش را با موفقیت سازمان دهند. مجیدی اما آنقدر عاقل است که بداند هر چه بسازد، حتی اگر "دو بربط بی تاب" در نهایت تخیل برانگیزیشان بر "شال های آبی" پر نوازش نهرهایش آواز بخوانند، هوشنگ اسدی را تکان نخواهد داد.
تصور می کنم ایشان هم درست مثل مجید مجیدی دارد "هنرمندانه" کاری سیاسی می کند. ایشان هم هنر سیاسی را حد اقل به علت پیشینه ی سیاسی و فرهنگی و اشاره ها و کنایه هایش در این نوشته خوب می شناسد. اینجا هم دارد فیلمنامه ی یک تیزر تبلیغاتی را می نویسد پلان به پلان آن طراحی شده است. به خوبی با نماهای باز آغاز می کند و به موقع روی هدفی که می خواهد می بندد. او بیش از مجید مجیدی رویدادها و واقعیت ها را بدور می ریزد تا با این نوشته ما را به سوی اقدام مشخصی به نام تحریم انتخابات رهنمون شود. او مخاطبان و سلیقه ی آن ها را خوب می شناسد، و می داند، بلافاصله پس از نمایش فیلم در فیس بوک، چه گذشته است، اما تنها به یک دلیل: نداشتن صداقت، علیرغم بسیار حرفه ای و تحریک آمیز بودن کارش نمی تواند آن را به سطح یک نوشته ی هنرمدانه بالا بکشد.
آری همانطور که او می گوید : تیزر مجید مجیدی "صادق است. مجیدی مهندس را جوری دیده که خودش هست و هر دو هستند." و او نفهمیده همین یک جمله ای که نوشته در عالم سینما و از آن مهمتر سیاست یعنی چه. تازه به نظر من کار فراتر از این هاست. این فیلم به سطحی از توانمندی رسیده که همه ی قانونمندی های شناخته شده ی سینما را پس بزند و به چشم ها و نگاه میرحسین موسوی چه در برابر رویدادها و چه در برابر خاطرات تبدیل شود. هیچ دقت کرده اید گام ها چگونه با ریتم قلب میر حسین تند و کند می شوند. مجید مجیدی در این تیزر تبلیغاتی سیاست را تا مرتبه رفیع یک کار هنری بالا می برد و به خلق روایتی در فضا- زمان ذهنی دست می یابد که بازتاب واقعی رویدادهای جلوی دوربین است. و این مهم صورت نمی گرفت، اگر مجید همان میر حسین و میر حسین همان مجید نمی بود یا نمی شد.
باید متوجه بود موسوی نماینده ی همان هایی ست که در فیلم می بینیم. همان هایی که حرفشان را می زند و ما بخوبی می بینیم چگونه در فیلم حرف او و حرف آن ها چنان هنرمندان در هم تنیده می شود که می مانی کدام یک سخن می گویند. همان هایی که امروز احمدی نژاد نیز تلاش می کند سخنگویشان – اگر چه به شکل "لاتی اش" باقی بماند. فیلم مجید مجیدی بدرستی به ما می فهماند که این میر حسین نیست که شبیه احمدی نژاد است، بلکه این پایگاه اجتماعی این دو نماینده است که سخت مشابه اند. او با پخش سخنان فردی که می گفت ما به ... احمدی نژاد... (اگر پارازیت روی صدا از طرف صداگذاران مجیدی صورت گرفته باشد سخت خلاقانه است) نیاز نداریم حرفش را زده بود.
آیا نباید متوجه باشیم که این تیزر تبلیغاتی- انتخاباتی قرار بوده از تلویزیونی تحت اختیار "مراجع قدرت" و رقبای انتخاباتی پخش شود – آن هم رقبایی که از میان صدها کاندیدا، خیلی ساده، فقط چهار نفر را تایید صلاحیت می کنند، و کاندید پنجم انتخابات – خاتمی - را هم علنا تهدید به مرگ و حذف می کنند. آیا این با فیلمنامه ی ایشان که در فضای باز سیاسی نوشته می شود، اساسا متفاوت نیست. براستی اگر به هوشنگ اسدی اجازه می دادند تیزر فیلمنامه ی اخیر خود را بسازد و پخش کند، چقدر آن را قیچی می کرد و چقدر آن را باقی می گذاشت؟ آیا او در فضای باز سیاسی نیز بسیاری از واقعیت ها را بدور نریخته است.؟
و نکته ی آخر اینکه سرود ای ایران هم بیهوده از روی دوش فیلم پائین گذاشته می شود. این سرود سرود میرحسین موسوی ها نیست. سرود ما هم تا مدت ها نبوده و برای بخش هایی هنوز هم یک سرود ملی و لذا لیبرالی ست. اما انگار داریم همه از سمت و سوهای مختلف به آن می رسیم. و این یک دروغ نیست ... تحولی ست که باید روزی اتفاق بیفتد.
و اینجاست که کلام می تواند بدون هر مسئولیتی بچرخد و هدفی را بجوید که از حقیقتی برخوردار نیست. ما اگر منتقد آنیم که این حضرات دگر اندیشان را بر نمی تابند و به حق سخت ترین انتقاد ها را متوجه آنان می کنیم، باید در درجه ی اول "دگراندیشی" خود آن ها را با باورهای خود بپذیریم و به خاطر یک هدف سیاسی، هر که از ما نیست را به دور نریزیم. به عبارت دیگر، صحنه ی سیاسی ما پر از رنگ های متفاوت است. درست نیست بخواهیم جلوی همه ی آن ها یک "فیلتر آبی" (یا شاید سیاه – ان دی) بگذاریم.
اگر گذاشتیم، کسانی هستند که حقه های فیلمبسازی مان را بفهمند و آن ها را برملا کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر