۱۳۹۶ تیر ۲۵, یکشنبه

سخنی صمیمانه با دکتر مرتضی محیط –بخش دوم



سخنی صمیمانه با دکتر مرتضی محیط –بخش دوم 
پذیرش تنوع در اشکال مبارزه
 الف. رستمی

همانطور که در ابتدای بخش نخست گفتم، اشاره دیگری در صحبت های دکتر محیط وجود داشت که حکایت از نوعی «پذیرش تنوع شیوه مبارزه» میان چپ ها دارد. اشاره ایشان به «تنوع مبارزات چپ در طول تاریخ» مرا به تفکر واداشته و سئوالی را در برابرم می گذارد. 
براستی کمونیست ها و چپ ها چه دیدگاهی نسبت به پذیرش تنوع مبارزه در طول تاریخ داشته اند؟ آیا این دیدگاه با توجه به تغییرات بسیار زیاد در فضای سیاسی اجتماعی جهان قابلیت ارتقا دارد و پذیرش تنوع مبارزه کمکی به اتحاد عمل چپ ها می کند؟
برای مثال بحث «خیابان» یا «صندوق های رای» در سال گذشته یکی از بیشترین گفتگوهای چپ ها را به خود اختصاص داده است.  در ادبیات کمونیستی تنوع اشکال مبارزه در قالب « قهرآمیز» و «مسالمت آمیز» از همان ابتدا مطرح بوده و این یکی از قدیمی ترین بحث های قابل توجه چپ است که دانش زیادی برای آن گردآمده است. این تنها چپ نیست که درگیر دوگانگی و تغییر اشکال مبارزه بوده و هست. دیگر نیروهای سیاسی اجتماعی در کشور ما نیز برای مثال با همین سئوال خیابان یا صندوق رای روبرو بوده اند. برای نمونه، اصلاح طلب ها  و برخی نیروهای دنباله روی آن ها هر از گاهی گزینه صندوق رای را تنها راه دانسته و دیگر شیوه ها را کوبیده اند، اما در عمل به این انتخاب نیز پایبند نیستند. یک روز مدعی می شوند «عصر انقلاب ها گذشته است.» روز دیگر دلشان با جنبش سبز و انقلاب مصر است. بعد هم با کشیدن جیغ های بنفش بر «اصالت پارلمان و انتخابات» و نفی هر گونه اعتراضات مدنی پا می فشارند و همه را به آرامش باید گفت «غیر فعال» فرا می خوانند. سخنگویان اصلاح طلب هرگونه مشروعیتی برای حرکت های اجتماعی را به «رای مردم» (هر چند هم که به شیوه ای غیر دمکراتیک اخذ شده باشد) ربط می دهند و جالب تر اینکه وقتی مشروعیت رای و توافقات مسالمت آمیز بین احزاب سیاسی، مثلا در اوکراین، با شبه کودتایی زیر سئوال می رود، از «انقلابیون!؟» حمایت می کنند. (انقلاب مخملی ظاهرا خوب است، غیر مخملی اش مجاز نیست!؟) 
کمونیست ها پذیرش شیوه های مختلف مبارزه برای حزب طبقه کارگر را (از مخالفت مدنی و اعتصاب و شرکت در انتخابات گرفته تا شورش و انقلاب مسلحانه و دیگر روش های قهرآمیز) امر مسلمی دانسته اند و از همان ابتدا این پذیرش توسط مارکس و بعدها لنین و دیگر شخصیت های تاثیرگذار رسما اعلام شده است. چپ ها انتخاب روش مبارزه را به تحلیل مشخص از اوضاع مشخص مرتبط دانسته و به همین دلیل مبارزات قهرآمیز را ویژهٔ شرایط خاص انقلابی، و مبارزات مسالمت آمیز را مناسب دوران های عام دانسته اند. (از عجایب روزگار اینکه اعتراضات خیابانی در همه جا – جز کشورهایی نظیر ما!؟- از جمله شیوه های مبارزه مسالمت آمیز به حساب آمده است و مبارزه ای براندازانه (انقلابی) تلقی نشده است.)
لنین در کتاب معروف و هنوز هم خواندنی اش «بیماری کودکی چپ روی» بحث جامعی در این مورد دارد که بدون تردید تا حد کشف قانونمندی های تکرار پذیر مبارزات سیاسی اجتماعی ارتقاء یافته و میراث عظیمی برای آموزش اصول مبارزه است.
اما برداشت هایی که من بیشتر شاهد آن بوده ام، به وجود یک شیوه و یک روش درست مبارزه برای هر لحظه تاریخی اعتقاد داشته و دیگر تاکتیک های مبارزه را معمولا در دو دسته بندی «اپورتونیسم راست» و «اپورتونیسم چپ» مورد انتقاد و گاه انتقادهای تند قرار داده است. چپ ها در واقع برای نیروهای سیاسی متحد خود- بدون توجه به پایگاه های اجتماعی متفاوت، فرهنگ های سیاسی گوناگون، و موقعیت های سیاسی مختلف در فضای سیاسی- یک شیوه مبارزه و تنها یک راه را به رسمیت شناخته اند و تخطی از آن را محکوم کرده اند. باید دانست در فرهنگ چپ بر «روشن کردن مرزهای اختلاف قبل از هر اتحاد و ائتلاف» تاکید بسیار شده است. (یادم می آید راه کارگری ها از بدو فعالیتشان بعد از سال های اولیه انقلاب، خیلی از این گفته لنین خوششان می آمد و هر وقت صحبت اتحاد می شد، به جای هر چیز همین جمله را می گفتند.) 
از دید کمونیست ها، بکار گیری تنوع اشکال مبارزه به صورت همزمان کار درستی تلقی نشده است زیرا می تواند به شکستن اتحاد عمل مبارزان منجر شود و به همین دلیل آن ها سخت با این کار مخالفت ورزیده اند. در بسیاری از موارد نیز حق با آن ها است و بکارگیری اشکال متفاوت مبارزه  از طرف نیروهای سیاسی در راستای درست مبارزه هدف گیری نمی شود.
آیا در میدان عمل سیاسی، تنوعی از مبارزهٔ همزمان را می توان در اشکال بسیار پیچیده و گسترده مشاهده کرد و از آن آموخت؟ آیا کمونیست ها هم در بسیاری موارد خود عملا و بطور همزمان چندین شیوه مبارزه را بکار نبسته اند؟ (برای نمونه مذاکرات همزمان با جنگ تجاوزکارانه آمریکا توسط ویتنامی ها که بسیار مبتکرانه بود.) به نظر می رسد حتی برای یک جریان سیاسی نیز اتکا به تنها یک شیوه مبارزه در یک زمان می تواند ناکافی باشد و نباید در همه موارد تنها یک راه مبارزه را درست دانست و آن را علیرغم پیش نرفتنش برای همه تجویز کرد و اتحاد عمل را به آن مشروط نمود.
برای اینکه بحث خیلی نظری نشود بهتر است یکی دو مثال بزنم تا منظورم را بهتر برسانم.
مثال اول : فرض کنیم در یک تظاهرات اعتراضی در نقطه ای از دنیا (برای نمونه جی ۸- حالا دیگه ظاهرا دوباره شده جی ۷) نیروهایی شرکت دارند که شعارهای مختلف و گاه حتی ظاهرا ناهمسویی دارند (صلح، محیط زیست، ضد نژاد پرستی، ضد امپریالیستی و ...). برخی با ساز و طبل و حرکات نمایشی همچون جشن در اعتراضات شرکت می کنند، دیگرانی با شعارهای کوبنده و تند و افرادی نیز آماده رویارویی با نیروهای سرکوب. آیا تظاهرات همزمان و مشترک این ها غیر ممکن است؟ نه، سال های سال است این سنت وجود دارد که تظاهرات به صورت همزمان و در یک محل برگزار می شود. چگونه؟ صف های اول را مسالمت جویان تشکیل می دهند و صف های آخر را معترضان منتظر رویارویی. فاصله ای هم حفظ می شود که رویارویی ها شامل کسانی نشود که خواهان حضور در آن نیستند. (به تاثیر متقابل این حرکت همسو اما متنوع بیندیشید!)
مثال دوم : چنانکه می دانیم بحث شرکت یا عدم شرکت در انتخابات ۸۸ در میان اپوزیسیون رژیم تا آستانه برگزاری انتخابات برقرار بود. شرکت در آن انتخابات علاوه بر موافقان و مخالفان، به شکل گیری جریان بسیار محدود سومی هم میدان داد که خود را «مطالبه محور» می نامید. مطالبه محوران (بیشتر مخالف شرکت و کمتر مدافع شرکت) می گفتند باید به جای اعلام موافقت یا مخالفت ،  مطالبات بخش های مختلف جامعه را گردآوری کرده و در مقابل کاندیداها بگذاریم و آن ها را پاسخگوی مطالبات مردم کنیم. 
سیاست اصلی هر سه گروه هم در اساس یکی بود. هر سه گروه یعنی شرکت کنندگان منتقد، تحریمی ها و مطالبه محورها خواهان اصلاحات در سیستم حکومتی (البته به درجات مختلف) بودند. آنچه در عمل روی داد این بودکه تاثیرات متقابل هر سه نیرو (بخش بزرگ تر از آن شرکت کنندگان بود) ترکیب پیچیده ای را باعث شد. فشار مخالفان باعث این شد که حاکمان فضای نقد بیشتری را برای کشیدن پای مردم به انتخابات باز کنند. برنامه ها و شعارهای گردآوری شده توسط مطالبه محوران به برنامه تبلیغات انتخاباتی سه کاندید بدل گردید. و با حرکت وسیع نیروهای مدافع «نه» به کاندید حاکمیت : احمدی نژاد، رایی رقم خورد که برای رژیم قابل تصور نبود. خوب همه می دانیم. رژیم زیر بار نرفت و دست به کودتای انتخاباتی زد. اما این بار هم، در اعتراض به کودتای انتخاباتی، هر سه گروه به هم پیوستند و اعتراضات خیابانی گسترده ای را رقم زدند که زمینه ساز بوجود آمدن جنبش سبز و منشورهای تا حد زیادی ترقیخواهانه و تا حد قابل توجهی فراگیر از خواست های این مرحله از اعتراضات مردم (یعنی همان «فتنه») شد. 
مثال سوم : در جنبش دوم خرداد بخشی از نیروی های سیاسی اصلاح طلب و چپ درگیر مبارزات رادیکال تر خیابانی شدند و همزمان بخش دیگری از نیروهای سیاسی راه های مسالمت آمیز از طریق طومار نویسی از طرف تشکل ها و تجمعات مدنی را پیش گرفته و یا اعتصاب و تحصن در مجلس و نیز بویژه مذاکرات برای به عقب نشینی وادار کردن قدرت مسلط را در پیش گرفتند. بعدها که جنبش دوم خرداد از رسیدن به اهدافش باز ماند، این بخش های گوناگون جنبش البته همه همدیگر را مورد نقد قرار دادند و عدم اتخاذ تاکتیک خود توسط دیگری را دلیل شکست جنبش عنوان کردند. برای مثال در بیشتر چپ ها باور بر این است که اگر مثلا محمد خاتمی یا معین و ... به صف اعتراضات ۱۸ تیر می پیوست و از مماشات روی بر می گرداند، نتیجه دیگری حاصل می شد (براستی این خواست تا چه حد واقعبینانه بود؟ نمی دانم.) 
این شکست از سوی طیف راست جنبش دوم خرداد، حاصل تندروی های برخی از متحدین اعلام شده و می شود. آن ها حتی فراموش می کنند که تئوری مدام تکرار شدهٔ آن روزی شان «مبارزه در پایین، چانه زنی در بالا» معطوف به وجود همزمان این دو نوع مبارزه بود و اگر فداکاری عظیم بخش رادیکال جنبش نبود، اساسا چه نیازی به تحمل اصلاح طلبانی بود که قدرت دوگانه ایجاد کنند و کار را به آنجا بکشد که سعید اسلامی امنیتی محبوب جناح حاکم «شهید» شود و آن همه اسناد افشاگرانه از ظلم و تعدی حاکمان برای مردم رو شود.
آنچه خواسته ام در این مثال ها بر آن تاکید کنم آن است که (همیشه از مثال زدن به خاطر چالش برانگیز بودنش واهمه دارم. مشکل آنجاست که مثال ها وجه های مختلفی دارند و برخی به وجه های دیگری غیر از آنچه منظور گوینده است جلب می شوند.) آنچه تحولات را باعث می شود، چه بسا، تاثیرات متقابل رفتارها و پراتیک های سیاسی نیروهای مختلف باشد و نه خود تک تک آن ها. به عبارت دیگر، باید برای درک پذیرش همزمان شیوه های متنوع مبارزه، درک درستی از تاثیر متقابل این مبارزات داشت. 
حال که با توضیح بیشتر و آوردن مثال ها منظورم را از پذیرش تنوع اشکال مبارزه بیان کردم. (اگر با مثال ها به روایتی که من تحلیل می کنم، موافق نبودید، به نمونه های دیگری فکر کنید! حتما تعدادی را می یابید.) به صحبت رفیق گرامی دکتر مرتضی محیط باز می گردم و از خود می پرسم:
آیا پذیرش تنوع مبارزه در میان چپ ها می تواند زمینه را برای نزدیکی هرچه بیشتر خود آنان و متحدان آنان فراهم کند و نقد به دیگر شیوه های مبارزه، به نفی دیگر جریان های مبارزه ختم نشود؟ (دردناک است، اما می توانیم برگردیم و ببینیم چقدر با محکوم کردن دیگر شیوه های مبارزه میان چپ ها، فاصله ها را زیاد تر کرده ایم.)
آیا می توان هر تاکتیک مرحله ای بسیار کوتاه مدت و متفاوت رقیبان را اپورتونیسم چپ و راست ندانست و مبارزه با اپورتونیسم را مبارزه ای برای اصلاح مشی سیاسی به سمت درست تر و کاراتر بازشناخت و از برخورد حذفی با دیگر گروه های منتسب شده به آن خودداری کرد؟ باید پذیرفت که افراد و جریان های اجتماعی از منظر خود صحنه را می بینند و بر اساس واقعیت های خود می توانند به آن واکنش نشان دهند و این گاه می تواند یکسان و یک شکل نباشد.
به قول حافظ :
ترا چنان که تویی هر نظر کجا بیند
به قدر دانش خود هر کسی کند ادراک
حافظ را که باز کردم تا انشا و دیکته شعر را درست بنویسم. حافظ «ه. الف.سایه» درس بزرگتری به من داد. در زیر غزل، همه روایت های دیگر شعر نیز در کنار روایت «سایه» گردآوری و جدول شده تا نگاه همه جانبه تری در مقابل چشم ما آفریده شود. آیا همین نگاه دقیق و رشد یافته را که هیچ چیز را به سادگی دور نمی ریزد، نمی توان در سیاست هم پی گرفت؟
پاسخ را به شما مخاطبان عزیز و بحث های هفتگی استاد گرامی دکتر مرتضی محیط وامی گذارم.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر