(بخش سوم)
پارادایم های انتخاباتی نیروهای مخالف و تاثیر رویدادهای انتخابات بر آن
الف.ج
برای بررسی پاردایم های رایج انتخاباتی نیروهای منتقد و مخالف سیاسی در طی سال های گذشته، کافی ست به بیانیه ها و موضعگیری های سیاسی آن ها، قبل و در جریان انتخابات نهم ریاست جمهوری، نظری بیندازیم و فصل مشترک های آن ها را برای یک دسته بندی نسبی اما واقعبینانه بیرون بکشیم. روشن است که این نوع دسته بندی ها همیشه می تواند ضعف های جدی هم داشته باشد و درست به خاطر عامیت بخشیدن به موضعگیری های مشخص و خاص، ظرافت ها و ویژگی هایشان را به ناچار نادیده بگیرد، اما این کار را برای رسیدن به: «پیشنهاد راهکارهایی برای فعال شدن نیروهای مردمی در برخورد با انتخابات» که عنوان بخش چهارم مقاله ام برگزیده ام، ضروری دیده ام.
پارادایم های انتخاباتی نیروهای منتقد و مخالف را می توان در سه گروه زیر جستجو کرد:
1. مشارکت در انتخابات
2. تحریم انتخابات
3. برخورد کنشگرانهٔ مطالبه محور
مشارکت در انتخابات
وزنهٔ اصلی نیروهای مشارکت کننده در انتخابات را علاوه بر طیف های مختلف اصولگرایان که خود را صاحب منصبان حاکمیت جمهوری اسلامی می شناسند، اصلاح طلبان تشکیل داده اند. اصلاح طلبان که به تدریج و در چند مرحله از مسئولیت های مهم حاکمیت بیرون رانده شده اند، پس از کودتای انتخاباتی اخیر بطور وسیع از بدنهٔ دولت تسویه و فعالیت های سیاسی شان در جامعه نیز غیر قانونی یا به طور غیر رسمی بازداری شده است. علاوه بر آن ها، مجموعه نیروهای ملی مذهبی و برخی تشکل های سیاسی اجتماعی را نیز می توان در این طیف قرار داد که بدون داشتن امکان معرفی کاندیدای مستقل خود، در انتخابات شرکت جسته و ضمن ابراز موضع انتقادی، به ناچار از کاندیداهای اصلاح طلبان (میرحسین موسوی، مهدی کروبی یا هر دو) حمایت کرده اند.
پارادایم انتخاباتی مجموعهٔ نیروهای اصلاح طلب و سایر نیروهای منتقد شرکت کننده در انتخابات تا قبل از کودتای انتخاباتی اخیر، پذیرش مشروط نظام پارلمانتاریستی ناقص و محدود جمهوری اسلامی برای جمع محدودی از نیروهای خودی و تلاش برای توسعهٔ سیاسی آن از طریق اصلاحات تدریجی یا رادیکال قانونی بوده است. (در این مورد استثناء هایی هم وجود دارد. مثلا حزب تودهٔ ایران بر شرکت در انتخابات به همراه مردم، بدون باور به امکان راهیابی هیچکدام از این دو کاندیدا به مسئولیت ریاست جمهوری، به علت ماهیت ضد دمکراتیک حاکمیت و انتخابات، تاکید داشته است.)
تحریم انتخابات
تحریم کنندگان انتخابات عموما سازمان ها و احزابی بودند که نظام جمهوری اسلامی را یک دیکتاتوری دینی ضد دمکراتیک شناخته و هر گونه اصلاحاتی در چارچوب آن را غیر عملی و ناممکن دانسته و وظیفهٔ نیروهای مخالف را تغییر ساختاری این نظام می دانند. بخشی از نیروهای چپ، سکولارها، ملی گرایان، مجاهدین و سلطنت طلبان نیروهای این طیف را تشکیل داده اند.
پارادایم انتخاباتی این نیروها افشای غیر دمکراتیک بودن «انتخابات نمایشی» و دعوت مردم و نیروهای سیاسی به تحریم آن، در کنار ترویج اصول دمکراسی پارلمانی، حقوق بشر و دمکراسی بوده است. (چپ های مدافع تحریم همزمان با افشای غیر دمکراتیک بودن انتخابات در جمهوری اسلامی، به افشای سیستم لیبرال دمکراسی و رابطهٔ آن با سرمایه داری ای که عصرش به پایان رسیده و در همه حال علیه منافع مردم عمل می کند نیز می پرداخته اند.)
برخورد کنشگرانهٔ مطالبه محور
این جریان که برای اولین بار در اواخر سال ۱۳۸۷ با بیانیه ای با امضای شخصیت های سیاسی و اجتماعی متنوعی با گرایش های چپ، دمکرات، ملی مذهبی، ملی، سکولار و غیره اعلام موجودیت کرد، تلاش داشت شیوهٔ برخورد سومی را به دو طیف شرکت یا تحریم انتخابات بیفزاید. این برخورد سوم با نام « کنش مطالبه محور» به دنبال طرح خواسته های حداقلی جامعه و وادار کردن کاندیداها به درج آن در برنامهٔ انتخاباتی و ارائه تضمین هایی در جهت اجرای آن به جای کلی گویی های رایج بود. تنوع امضا کنندگان این بیانیه به گرایش های نظری خلاصه نمی شد. بخشی از آن ها معتقد به مشارکت در انتخابات و بخش دیگری خواهان عدم شرکت در انتخابات بودند، اما این اقدام را به مرحلهٔ رای گیری موکول می کردند. در میان سازمان ها و نهادهای حمایت کننده از آن یا موثر در شکل گیری آن می توان از فدائیان خلق ایران اکثریت و اتحاد جمهوری خواهان نام برد.
پارادایم انتخاباتی این جریان را می توان اصلاح و بسط شیوهٔ برخورد نیروهای منتقد و مخالف به خود کارزار انتخاباتی دانست. این پارادایم در صدد بوده است، بار بیشتری از ترویج دمکراسی و امکان تحقق عملی اما تدریجی آن را بر دوش کارزار انتخاباتی بگذارد و برای نیروهای منتقد و مخالف حاضر ولی پراکنده در داخل کشور که صدای مستقل سیاسی نداشته اند، پلتفرم محدودی برای تاثیر بر انتخابات بیافریند.
اما برای ورود به بحث تاثیرات متقابل پارادایم های انتخاباتی و کارزار انتخابات ناچارم به تحلیل هر چند مختصر روند انتخابات باز گردم. وجود حجم عظیمی از فاکت ها و بویژه تحلیل های مختلف از دیدگاه های مختلف، فرض اینکه درک مشترکی از روند رویدادها وجود دارد را با دشواری جدی مواجه می کند. از طرف دیگر این رویدادها به باور من ویژگی های خاصی نیز دارد که نمی توان بدون اشاره به آن ها وارد فاز بعدی شد.
مهندسی انتخابات و کودتای انتخاباتی
واقعیت آن است که برای تکمیل قدرتمداری حزب پادگانی سپاه در تمام عرصه های سیاسی اقتصادی کشور که سال ها در حال اجرا بوده و با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد شتاب حیرت انگیزی یافت، به چهار سال دیگر وقت نیاز بود. پروژهٔ مهندسی شدهٔ انتخابات ریاست جمهوری نهم با هدف کنار زدن نیروهای رقیب، بویژه اصلاح طلبان و ادامهٔ این فرصت طلایی برای کسب یک قدرت انحصاری بود. این امر در تمام مدت چهار سال زمامداری محمود احمدی نژاد با سازماندهی وسیع حزب پادگانی و بسیج تحت امرش و ستادهای مستقر آن در دولت و مجلس با هزاران میلیارد تومان هزینه های تبلیغاتی و بذل و بخشش های مستقیم و غیر مستقیم رئیس جمهور در سفر به روستاها و شهرستان ها آن هم به شکلی آشکارا غیر قانونی و به هزینهٔ بودجه دولتی پیش برده شد. گردانندگان امور این انتخابات یعنی وزارت کشور و شورای نگهبان در حالی وارد ماه های پایانی کارزار انتخاباتی شدند که کار خرید آراء را تمام شده پنداشته و پیروزی خود را در این پروژه قطعی می دیدند و و باد غرور و نخوت چشمشان را کور کرده بود.
اما با پافشاری نیروهای زیر ضرب اصلاح طلب برای عبور از کوره راههای مسدود شدهٔ وزارت کشور و شورای نگهبان و غلبه بر چنددستگی داخلی، و پا به عرصه گذاشتن میر حسین موسوی در چند ماههٔ آخر و تغییر آرایش های پی در پی و موفق این نیروها بویژه پشتیبانی خاتمی و ستادش از میرحسین موسوی و همچنین و بویژه مداخلهٔ آگاهانه، شگفت انگیز و پر شکوه مردم این پروژه به شکست کشانده شد. واقعیت آن است که سرعت رشد آرای میرحسین موسوی در میان مردم غیر قابل انتظار و بالاتر از هر گونه استانداردی بود که مشاوران داخلی و خارجی ستاد دست نشاندهٔ انتخابات و وزرات کشور تصوری از آن داشته باشند. میر حسین موسوی کسی بود که رای دهندگان جوان هیچ شناختی از او نداشتند، قدیمی تر ها را به یاد دوران جنگ و کوپنیسم می انداخت، اساسا هیچ برنامهٔ مدونی نداشت و در ابتدا با نیمه اصولگرا خواندن خود حرف های کهنه ای می زد که بسیاری چه پیر و جوان دل خوشی از آن نداشتند و به علت نداشتن هر گونه ستاد تبلیغاتی و انتخاباتی، کار تبلیغاتش را با شعار هر ایرانی یک ستاد به مردم سپرده بود. او که تقریبا کسی به او امیدی نداشت و برخی حتی تصور می کردند برای خالی نبودن عریضه و گرم نگاه داشتن تنور انتخابات با توصیهٔ مستقیم رهبر پا به عرصهٔ انتخابات گذاشته، به شکلی معجزه آسا و عملا در کمتر از یکی دو ماه، بزرگ ترین بخش از آرای مردم را به خود اختصاص داد، و همین رشد غیر قابل پیشبینی آرای بود که برنامه ریزی های سازمان یافتهٔ دارو دستهٔ نوکیسه گان سپاه و دفتر رهبری را مختل کرد و پروژهٔ انتخابات به اصطلاح «پرشور» مهندسی شده را به ضد خودش تبدیل نمود. باید متوجه بود که این شکست مرحلهٔ اول، یعنی انتخابات مهندسی شده بود که پروژهٔ دوم را کلید زد.
از یکی دو هفته قبل از روز رای گیری و آشکار شدن تب رویدادها، پروژه ای نظامی کلید خورد که طرح آن بعنوان سناریوی دوم جایگزینی برای جلوگیری از پیروزی اصلاح طلبان ریخته شده، ولی فرصت کافی برای تکمیل و برنامه ریزی آن فراهم نیامده بود. رژیم که همهٔ ترفندهایش برای خرید رای و رای سازی های سازمانیافته را شکست خورده می دید و نظر سنجی های روزانه کلافه اش کرده بود، برنامهٔ کودتا را از قبل از روز رای گیری به تصویب رساند و طرح دستگیری های وسیع و حمله به ستادهای انتخاباتی را همزمان با روز رای گیری به اجرا گذاشت. به همین دلیل، شمارش آرا در پایان رای گیری متوقف شد، فهرست آرای دست ساز شتابزده ای پر از اشکال و با اختلاف بسیار زیاد برای احمدی نژاد سر هم بندی و خوانده شد و قبل از روند بررسی قانونی شکایات، مورد تایید رهبران نظام قرار گرفت. هدف از این اقدامات حفظ احمدی نژاد و دولتش در راس امور به هر قیمت برای جلوگیری از شکست یورش خزندهٔ حزب پادگانی سپاه به قدرت کامل بود که تصور می رفت با انتخابات برنامه ریزی شدهٔ اخیر، به مرحلهٔ نهایی برسد.
اما این چیزی نبود که بتواند مورد پذیرش مردم قرار گیرد. به همین دلیل، مردم به شکل خودجوش به خیابان ریختند و با پایداری اصلاح طلبان و بویژه کاندیداهای حذف شده از شمارش آراء، جنبشی رقم خورد که جریان های منتقد و مخالف رژیم را در کنار هم قرار داد، میان مردم برد و صدایشان را برای دمکراسی خواهی پر شمار و پر طنین کرد. ماه ها تظاهرات و مقاومت های حماسی و حضور مبتکرانه و پر شکوه مردم در خیابان ها در اعتراض به نتایج انتخابات و رفتارهای غیر قانونی و سرکوبگرانهٔ رژیم، به جنبش وسیع و بی سابقه ای دامن زد که جنبش سبز خوانده شده است.
جنبش سبز با افشای دست بردن رذیلانه در آراء مردم و کودتای نظامی متعاقب آن و نشان دادن دست خونین ولی فقیه و سپاه تحت امرش در سرکوبی مردم، و سازمان دادن مقاومت قهرمانانه در برابر آن، مشروعیت نظام را هم در عرصهٔ داخلی و هم در عرصهٔ جهانی زیر ضرب برد و با رودررو قرار دادن سپاه پاسداران با مردم، چهرهٔ آن را بیش از پیش برای مردم آشکار نمود و این ضربه ای مرگبار برای اهدافی بود که در پشت پرده های یک ظاهرسازی پوپولیستی و تظاهر به مردمی و «ضد استکبار» بودن، پنهان نگه داشته می شد. همین ضربهٔ عظیم است که شکاف های بزرگی بین حاکمان را باعث می شود، صف بندی های تازه ای را رقم می زند و سیلی داغش بر چهره رئیس جمهور محمود احمدی نژاد به رسانه ها راه باز می کند.
آشکار است که جنبش سبز تا همین جای کار هم توانسته یورش سپاهیان برای یکسره کردن تسلط مطلق خویش بر حاکمیت در هر دو مرحله، یعنی انتخابات مهندسی شده و کودتای انتخاباتی، را به شکست کشانده، زمینگیر کرده و با چالش های جدی ای مواجه سازد. می توان به روشنی دید که پدیدار شدن جنبش سبز به جای جناح اصلاح طلب حکومتی، کار این دارو دستهٔ نظامی گرای غارتگر را بسیار دشوار تر از قبل نموده و خواب را از چشمانشان ربوده است. آن ها هر شب خواب «فتنه های بزرگ تری» را می بینند که در پیش است و مرتبا یکدیگر را به آمادگی برای رویارویی با آن فرا می خوانند و به خوبی روشن است که این، زبان و ادبیات پیروزمندان نیست، اگرچه آن ها عادت کرده باشند همه چیز را حاکی از پیروزی خود بدانند.
تاثیر متقابل کارزار انتخابات و پارادایم های انتخاباتی
هواداران پارادایم های انتخاباتی پیش گفته مسیرهای متفاوتی را در مراحل مختلف سیر رویدادها در پیش گرفتند که توجه به آن، حاوی درس آموزی های بزرگی ست.
تحریم کنندگان انتخابات در مرحلهٔ مقدماتی آن، ضمن معرفی و تشریح سیستم های دمکراتیک حکومتی مورد نظرشان، به افشای غیر دمکراتیک بودن ساختار سیاسی جمهوری اسلامی و غیر قابل اصلاح بودن آن دست زدند و بر نمایشی بودن انتخابات در این سیستم تاکید داشتند. آن ها اصلاح طلبان را بازیگران آگاه این نمایشنامهٔ مضحک می شناختند و دعوت مردم به شرکت در انتخابات را مشارکت در مشروعیت بخشیدن به نظام می خواندند. رای دادن در چنین شرایطی از نظر آنان تنها و تنها رای به مشروعیت نظام بود و رای دهندگان یا جیره خواران نظام بودند یا «مردم ناآگاه» و دچار «توهم». بخشی از تحریم کنندگان در مواجهه با شرکت وسیع مردم در انتخابات شگفت زده و تا حد زیادی دچار انفعال سیاسی شدند، اما بخش بزرگ تری از آنان ترجیح دادند آن هایی را «توده های مردم» بشناسند که با همهٔ ترفندها در رای گیری شرکت نکرده و رای «نه» ای را از طرف آنان به حساب پشتیبانی از پارادایم تحریم بگذارند.
مشارکت کنندگان منتقد و مخالف در انتخابات با دیدن استقبال مردم، هر چه مصمم تر شده و بر تلاش های خود برای افزایش آراء به نفع کاندیداهای مورد نظرشان افزودند. ستادهای انتخاباتی میرحسین موسوی و کروبی از یک سو با بهره گیری جهت دار و گزینشی از تحلیل های تحریمی ها، ویژگی های غیر دمکراتیک انتخابات را زیر سئوال می بردند و تقلبات رقیب حاکمشان را افشا می کردند و از سوی دیگر، با درج شفاف و بی اما و اگر بخش بزرگی از خواست های جمع بندی و اعلام شده توسط نیروهای مطالبه محور در برنامه ها و مصاحبه های تلویزیونی خود، به طور چشم گیری به به آراء خود و شمار شرکت کنندگان می افزودند.
جریان مطالبه محور با نزدیک شدن به روزهای رای گیری کاملا به دو بخش تقسیم شد (آن ها از ابتدا هم دو گروه بودند)، بخشی با تاکید بر اینکه کاندیداها تضمینی برای اجرای این برنامه ها نداده اند، به تحریم کنندگان پیوست، و بخشی با تاکید بر اینکه بخش بزرگی از خواسته هاشان در برنامهٔ کاندیداها بازتاب یافته به مشارکت کنندگان. چنین به نظر می رسید که این پارادایم انتخاباتی تنها برای مرحلهٔ مقدماتی انتخابات طراحی شده باشد و نه فازهای بعدی آن، اگر چه خود فاقد چنین محدودیتی بود و به آن اشاره ای نداشت. به همین دلیل این سه پارادایم در هفته های قبل از رای گیری به دو گروه کاهش یافت: تحریم کنندگان و مشارکت کنندگان.
کودتای انتخاباتی که کمتر اثری از آن در تحلیل ها و پیشبینی های مشارکت کنندگان و تحریم کنندگان مورد تاکید جدی قرار نگرفته بود و همانطور که قبلا توضیح دادم، در هفته های آخر و با شکست پروژهٔ مهندسی انتخابات در دستور کار رهبران نظام قرار گرفت، کارزار انتخابات را به مرحلهٔ جدیدی کشاند: اعتراض به نتایج انتخابات و کودتای سپاه.
شرکت کنندگان در انتخابات حتی بدون دعوت موسوی و کروبی پا به خیابان گذاشتند و با راهپیمایی میلیونی سکوت تاریخی شان نشان دادند که نه «ناآگاه» اند و نه «متوهم» و آماده اند در هر مرحله از سیر رویدادها برای خواستهٔ مشترک تاریخی خود یعنی رعایت حقوق دمکراتیک و اجتماعی به مبارزه برخیزند ـ چه این مبارزه در زمین حکومتیان بازی شود و از نظر رهبران نظام قانونی باشد، و چه به جاده ها و خیابان هایی کشیده شود که به زعم حکومتیان «غیر قانونی» ست.
مدتی طول کشید تا تحریم کنندگان به خود آیند. «بازی» بیش از آنی جدی شده بود و طعم خون می داد که آن ها متصور بودند. اما با وارد شدن آنان به صف اعتراضات مردمی، جبههٔ یکپارچه ای شکل گرفت که فراتر از انتظار حکومتیان، اصلاح طلبان منتقد و مخالفان نظام بود. این جبههٔ بزرگ مردمی ست که کودتای انتخاباتی را به چنان چالشی می گیرد که در تمام تاریخ سی و اندی سالهٔ جمهوری اسلامی بی سابقه است. و هنوز نیز بعد از به خاک و خون کشیدن وسیع و گستردهٔ آن با ده ها کشته، صدها زندانی شکنجه شده و هزاران تصفیه و پاکسازی و بازداشت، نه خاموش می شود و نه حتی از خواسته های خود گامی به عقب می نشیند. و این جنبش سبزی نیرومند ست که به قول مشاور فرمانده کل سپاه «آنقدر وسیع بود (هست)» که «هر انسان بی هویتی (مخالفی) در آن جای می گرفت (می گیرد)» و آیندهٔ سیاسی کشور ما در دوران پیش رو با سرنوشت آن گره خورده و کنشگران سپهر سیاسی، چه بخواهند و چه نخواهند، تاثیر گذاری اقداماتشان از طرق کنش و واکنش با آن است که معنی خواهد یافت.
در بخش آخر مقاله یعنی قسمت چهارم به بررسی تا حدی زودهنگام و لذا کلی تر راهکارهایی خواهم پرداخت که می تواند در آینده مورد توجه کنشگران قرار بگیرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر